1.قسمت در ازدواج
1. جایگاه قسمت در ازدواج
از مباحث مهمّی که معمولاً در امر ازدواج از آن خیلی سخن به میان می آورند،بحث قسمت است. می گویند: «سختگیری نکنید. اگر قسمت باشد، می شود؛ قسمت نباشد، نمی شود ». این سخن از مصادیق «کلمة حق یراد بها الباطل » است؛ کلمهی حقّی است که از آن ارادهی باطلی میکنند. ازدواج در زندگی انسان با سرنوشت در ارتباط است و فردی هم که با شما ازدواج میکند، جزء سرنوشت شماست. امّا نباید فراموش کنید داستان سرنوشت انسانها سرنوشت سیّال است. در این سرنوشت گزینههای متعدّدی را نوشته اند.
در سرنوشت یک دختر یا پسر، اسم دختران یا پسران دیگری رقم خورده است که احتمالاً با یکی از آ نها ازدواج میکند. در پی اعمالی که فرد انجام میدهد، گزینههای سرنوشت محدودتر میشود تا سرانجام به یک مورد ختم شود.
2. قضا وقدر
بحث قسمت را باید تحت واژهی غنی تر «قضا و قدر » مورد بررسی قرارداد که تقریباً معادل واژهی «سرنوشت » در فارسی است.
مقصود از قضا و قدر یا سرنوشت، این است که انسان در مسیر زندگی خود در مدار مشخّص تعیین شده در حال حرکت است.
علمای اهل لغت و تفسیر «قضا » را به معنی سرنوشت قطعی می دانند و «قَدَر » را به معنی سرنوشتی که از روی محاسبه و مشروط اتّفاق می افتد. یعنی چنانچه کسی از یک ساختمان به طرف پایین پرتاب شود حداقل پایش خواهد شکست. این بخشی از قدر است. سختی زمین، نوع فرود آمدن او، نوع قدرت بدنی و توان آن فرد، شرایط مختلفی را در کنار هم قرار میدهد تا قَدَر شکل بگیرد. بطور مسلّم نظام هستی بر اساس قدری بنا نهاده شده است و قوانینی بر آن حاکم است.
همچنین در این عالم هستی، یک قضایی حاکم است که اگر کاری در قضای الهی حتمی شده باشد، دیگر بدون تردید آن رخ خواهد داد و شرایط و اگر و امّایی در آن نقش ندارد؛ مثلاً در قضای الهی چنان مقرّر کردهاند که در فلان تاریخ حضرت آدم (ع) به دنیا بیاید. این قضای الهی قطعاً رخ می دهد.
ملاصدرا در کتاب «الشواهد الربوبیه » مینویسد: قضا مال عالم مجرّدات است و قدر مال عالم مادّیات. بعضی از حکمای متألّه قائل به این نکته بودهاند که در مادیات چیزی به نام قضای حتمی نداریم. یعنی هر چه در جهان مادّی رخ میدهد، قضای حتمی نیست؛ مشروط به شرایطی است. امّا آنچه در عالم مجرّدات است، قضای حتمی است.
3. اختیار و سرنوشت
اختیار انسان هم جزء سرنوشت و قضا و قدر است یعنی اختیار از سرنوشت جدا نیست و یکی از بخشهای سرنوشت انسان، مختار بودن اوست. اختیار در یکایک انسانها و جنّیان وجود دارد. خداوند اختیار را در انسانها قرار داده است تا بر اساس اختیارشان در راههای گوناگونی که درسرنوشت آنان قرار دارد، یکی از آن را هها را انتخاب کنند. ماحصل نگاه به بحث سرنوشت این است: خداوند در زندگی هر یک از ما راههایی را به نام سرنوشت قرار داده است. برای تشریح بهتر این بحث، مثالی را بیان میکنیم.
مثال)در ماجرای جنگ صفین پیرمردی از امیر المؤمنین(ع) پرسید: یا علی اینکه ما به جنگ صفین آمده ایم، در سرنوشت ما نوشته شده بود یا نه؟ حضرت فرمودند: از هیچ تپهای بالا نرفتید و از هیچ بلندی به پایین نیامدید مگر اینکه جزء سرنوشتتان بود. پیرمرد با شنیدن این سخن ناراحت شد و گفت: پس ما کاری نکردهایم. ما داریم در مسیر سرنوشت حرکت میکنیم. حضرت فرمودند: شما با اختیار خود در این سرنوشت آمدید. اگر تو برای جنگ صفین آمدی، در سرنوشتت نوشته بودند امّا در سرنوشتت، دهها متغیّر دیگر هم بود؛ میتوانستی در کوفه بمانی و این اتّفاقها برایت نیفتد. می توانستی به سپاه معاویه بروی و از آن مسیر حرکت کنی و علیه من بجنگی. دهها چیز در سرنوشت تو مشخّص شده بود و تو با اختیار خودت این راه را انتخاب کردی. این، داستان سرنوشت است.(الکافی، ج 1، ص 155). توضیح: برای هر انسانی صدها سرنوشت نوشته شده که شما با تصمیم خودتان یکی را انتخاب میکنید. دانستن خدا بر اینکه من کدام راه را انتخاب خواهم کرد هیچ به این معنی نیست که شما آن راه را با اجبار انتخاب میکنید. بلکه خدا میداند که شما با اختیار خود کدام راه را انتخاب خواهید کرد. اگر جبر در کار بود دیگر بهشت و جهنم معنی پیدا نمیکند.
ازدواج هم به همین گونه است. اگر راه «الف» را انتخاب کنی، آخر آن با فلان فرد ازدواج میکنی و اگر راه «ب» را انتخاب کنی با فلان فرد ازدواج خواهی کرد و اگر فلان راه را انتخاب کنی ته آن پوچ است یعنی با کسی ازدواج نمیکنی. و شما با مسیری که انتخاب میکنید یا فردی برای ازدواج پیدا میکنید و یا نه. قسمت به مفهومی که رایج است بین مردم که هر کسی از قبل مشخص شده با کی باید ازدواج کند در دین اسلام معنی ندارد. البته بله خدا میداند که شما با چه کسی ازدواج خواهید کرد ولی این سلب اختیار از انسان نمیکند.