ﻣﻌﻴﺎﺭ ششم: ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﺸﺴﺘﻦ
1. نظریهی مثلثی عشق
اشترنبرگ ( 1987 ) در نظریهی مثلثی عشق خود[1]، عشق را به سه بخش قسمت می کند:
الف- میل[2] ب- صمیمیت[3] و ج- تعهد[4]
« میل » به انگیزه هایی اشاره دارد که به عشق رهنمون می شوند. (انگیزه هایی مانند جذابیت و تمایلات جنسی.) اما از طرف دیگر به نیاز هایی از قبیل عزت نفس، نزدیک بودن[5] و خود شکوفایی هم اشاره دارد. « میل » در عین حال بسیاری از هیجانها را نیز دربر میگیرد. (هیجاناتی از قبیل آرزو، شرم، آسیب پذیری، تحسین و اشتیاق .)پس میل دو مؤلفه ی هیجانی و انگیزشی عشق را در برمی گیرد.
« صمیمیّت » به رفتارهایی اطلاق می شود، که نزدیکی عاطفی را افزایش می دهد . نزدیک بودن عاطفی شامل حمایت و درک متقابل، ارتباط برقرار کردن و سهیم کردن خود، فعالیتها و داراییهایمان با دیگری است.
« تعهد » به دو گونه تصمیم باز می گردد. ابتدا تصمیم کوتاه مدتی مبنی بر این که آیا آنچه که هست را عشق بنامیم یا نه و دوم تصمیم بر این که آیا برای حفظ آن عشق به سوی آیندهای قابل پیش بینی تلاش کنیم یا نه . تعهد بیشتر کارکرد شناختی دارد تا کارکرد هیجانی و شامل قصد هشیارانه و اراده می شود.
در روانشناسی سه مؤلفهی رفتار، شناخت و هیجان در دهه های اخیر، اساس و بنیان پدیدههای روانی شناخته شده است و عشق نیز به عنوان یک پدیده ی روانی از این موضوع مستثنی نیست. بنابراین می توانیم بگوییم که: «میل» مؤلفهی هیجانی عشق، «صمیمیت» مؤلفهی رفتاری و «تعهد» و قسمت شناختی آن است.
هشت نوع عشق از نظر اشترنبرگ
اشترنبرگ هشت نوع عشق را مطرح میکند.
انواع عشق |
میل |
صمیمیت |
تعهد |
فقدان عشق |
ضعیف |
ضعیف |
ضعیف |
عشق دوستانه |
ضعیف |
قوی |
ضعیف |
عشق شهوانی |
قوی |
ضعیف |
ضعیف |
عشق پوچ |
ضعیف |
ضعیف |
قوی |
عشق خیال انگیز |
قوی |
قوی |
ضعیف |
عشق مشفقانه |
ضعیف |
قوی |
قوی |
عشق ابلهانه |
قوی |
ضعیف |
قوی |
عشق کامل |
قوی |
قوی |
قوی |
فقدان عشق:در این رابطه هیچ یک از عناصر عشق حضور ندارد . این رابطه را در زندگی روزانه با مردم عادی داریم. اگر احساستان درباره ی شریک زندگی تان از این نوع باشد ، میتوان گفت که رابطهتان در معرض خطر است.
عشق دوستانه[6]: این احساس زمانی دست می دهد که میل و تعهد به مقدار کم وجود داشته باشد یا اصلاً وجود نداشته باشد ، اما صمیمیّت در حد بالایی حضور دارد . این احساس را معمولاً در رابطه با دوستان صمیمی داریم.
عشق شهوانی[7]: میل در این عشق بیشتر حضور دارد . هیجانات و میل زیادی در این ر ابطه وجود دارد، اما صمیمیّت و تعهد در سطح ضعیفی قرار دارد.
عشق پوچ[8]: این عشق زمانی احساس می شود که تعهد قوی باشد ، اما میل و صمیمیت در سطح پایینی قرار داشته باشد یا اصلاً وجود نداشته باشد . این ویژگی اغلب در زوجهایی دیده میشود، که مدت زیادی از ازدواج آن ها می گذرد و به خاطر بچه ها در کنار یکدیگر زندگی می کنند و میخواهند رابطه را، حتی اگر از نظر روانی و جسمی یکدیگر را ارضا نکنند، حفظ کنند.
عشق خیال انگیز[9]:این عشق در بین زوجهایی مشاهده میشود که رابطهی آنها تا اندازهای تازه است. میل و صمیمیّت شدید است، اما زوجها به اندازهی کافی، زندگی مشترک یا تجربههای مشترک ندارند که متقابلاً احساس تعهد کنند.
عشق مشفقانه[10]: در این عشق صمیمیّت و تعهد شدید است اما میل ضعیف است . عشق مشفقانه در بین زوجهایی دیده می شود که به مدت تقریباً طولانی با هم هستند و از یکدیگر رضایت دارند، اما جاذبه جنسی آنها از بین رفته است.
عشق ابلهانه[11]: در این عشق میل و تعهد بالاست اما صمیمیت ضعیف است . عشق ابلهانه در زوجهایی دیده میشود که یک عنصر مشترک قوی دارند و به همین دلیل تصمیم می گیرند ازدواج کنند، حتی اگر یکدیگر را اصلاً نشناسند.
عشق کامل[12]: این عشق سه عنصر را به طور سخاوتمند در خود جای داده است . عشقی است که همهی ما آن را در خواب میبینیم. همان طور که اشترنبرگ می گوید، رسیدن به این مرحله خیلی آسانتر از نگهداشتن آن است.
جدول زیر آنچه را که دربارهی روابط دو نفر ، یا هشت شیوهی دوست داشتن گفتیم،
به طور خلاصه نشان میدهد.
2. عشق داستان است
اشترنبرگ پس از صورت بندی نظریه ی مثلثی عشق ، نظریه ی دیگری را مطرح کرد که در متون علمی از آن به عنوان یک فرانظریه یاد می شود. نظریهی جدید او مبتنی بر این فرض است که عشق یک داستان است و هر فردی داستان خاص خودش را از عشق دارد و فهم افراد از عشق متأثر از داستانی است که از عشق دارند.در واقع عشق داستان است و تنها خود ما نویسندگان این داستان هستیم نه ویلیام شکسپیر یا گابریل گارسیا مارکز یا دیگر نویسندگان . همه ی ما داستان آرمانی خاصی در زمینه ی عشق داریم و این می تواند مهم ترین چیزی باشد که در مورد خودمان یاد می گیریم.
هر یک از ما نوعاً یک قصه ی عشق نداریم، بلکه قصه های چندگانه داریم . وجود این قصه های چندگانه بیانگر این واقعیت است که عشق نه تنها از دیدگاه افراد مختلف مفاهیمی متفاوت دارد، حتی از دیدگاه یک فرد نیز، یک پدیدهی ساده نیست.
یکی از بهترین کارهایی که می توانیم انجام دهیم شناخت قصه ی خودمان از عشق است. وقتی قصه ی خود را بشناسیم، آگاهانه تر میتوانیم در انتخاب همسر گام برداریم . و یکی از مهمترین کارهایی که شاید لازم است هر فردی قبل از انتخاب همسر انجام بدهد این است که از قصهی عشق همسر خود با خبر شود.
اشترنبرگ پرسشنامه ای تهیه کرده است که با پاسخ دادن به آن می توانیم قصهی عشق خود را بشناسیم . خوشبختانه کتاب اشترنبرگ به فارسی ترجمه شده است . این کتاب با عنوان « قصهی عشق » توسط آقای علی اصغر بهرامی ترجمه و انتشارات جوانه رشد آن را به چاپ رسانده است . از این کتاب ترجمهی دیگری نیز با عنوان «عشق داستان است» توسط آقای دکتر شاملو به چاپ رسیده است . مطالعه ی این کتاب که هم دارای دیدگاهی عمیق و هم زبانی ساده و قابل فهم است را به همگان توصیه می کنیم.
3. چند تعریف و نظریه دیگر
آرتور و الیان آرون ( 1986 و 1994 ؛آرون و دیگران ، 1991 ) بر اهمیت برانگیختگی هیجانی یا فیزیولوژیک در عشق تأکید می کنند و فرض را بر وجود یک انگیزه ی بنیادی نیمه هشیار قرار می دهند. آنها معتقدند که عشق از انگیزهی گسترش خود نشأت می گیرد. همسران آنچه خود دارند را به طور ناهشیار با آنچه که در دیگری هست همپوشانی می دهند. اگر من عاشق فردی هستم و کیفیتهای وجودی او را تحسین می کنم و از آنها لذت می برم، پس انگیزه مند می شوم که او و ویژگی های او را به خود ملحق کنم .بنابراین عشق به انگیزه ی خود شکوفایی از طریق بسط تجربه ها، توانمند ی ها و کیفیتها کمک می کند. این نظریه هم برای فهم روابط دوستانه و هم روابط عاشقانه کاربرد دارد و به فرایند ناهشیار اولویت می دهد. این نظریه به عقاید یونگ (1875- 1961 ) هم نزدیک است. یونگ معتقد بود که هر کدام از انسانها در درون خود به طور ناهشیار صورت مثالی جنس مقابل را همراه دارند. عشق در واقع فرافکنی کیفیتهای جنس مقابل درونی ماست، بر یک فرد بیرونی که معشوق نام دارد. و شور و اشتیاق همراه با عشق آرزوی تحقق صورت مثالی« فردیت »[13] است یا در واقع آرزو و خواست شکوفایی تمام وجوه درونی خویشتن ما است.
الین هاتفیلد ( 1988 ) با تاکید بیشتر بر هیجان، عشق را به این صورت تعریف می کند: «عشق تمایلی شدید و مدت دار برای پیوند با دیگری است و حالتی از برانگیختگی عمیق فیزیولوژیک است. عشق دو طرفه با خرسندی، رضایت خاطر و شور و شعف همراه است و عشق یکطرفه با احساس پوچی، اضطراب و یأس» (صفحه191).
بابک احمدی. «فصل دشواریهای تعریف هنر». در حقیقت و زیبایی عــشــق حسی است که به معنای دوست داشتن فرد یا چیزی است. . سال ۱۳۸۶. صفحه ۷۸.
همچنین هنر عشق ورزیدن، ترجمه میترا میر شکار، تهران، نشر طاووس فرهنگ، چاپ دوم۱۳۸۷، ضمیمه مترجم: احساسی عمیق، علاقهای لطیف یا جاذبهای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد اما محدودیت در فکر و عملکرد دارد و میتواند در حوزههایی غیرقابل تصور ظهور کند.
4. بازگشت به خانه یا فرار از خانه
کاغذ سفیدی بردارید کلمه ی « خانه » را بالای صفحه بنویسید . به کودکی خود بروید. به «خانه» فکر کنید و هر کلمه ای که در مورد « خانه » به ذهنتان می رسد را بنویسید حالا کلمهی «خانه» را از بالای صفحه پاک کنید و به جای آن « عشق » را بنویسید؛ آیا معنادار است؟
در اکثر مواقع کلماتی که ما از خانهی کودکی تداعی میکنیم با عشق نیز تداعی می شود. این نزدیک بودن تداعیها را چگونه معنا میکنید؟ وقتی کودک بودیم خانه منبع اصلی عشق بود . جایی که سیر می شدیم، می خوابیدیم، توجه دریافت می کردیم، میخندیدیم، ارتباط داشتیم و محبت را تجربه می کردیم. خانه منبع اصلی عشق در دوره کودکی هر فرد است . در دوران جوانی یا هر دوره دیگری تجربه عشق به نحوی متأثر از این اولین تجربه عشق است.
ما دوست داریم هر شب در محل خاصی بخوابیم، از مسیر خاصی به دانشگاه یا سرکار برویم، همیشه از یک مغازه خرید کنیم، یا تعطیلاتمان را همان جای همیشگی بگذرانیم. این که ما موارد قبلی را تکرار می کنیم، باعث می شود که در دنیای مدام در حال تغییر، احساس ایمنی کنیم.
همین مسأله در مورد تجربیات کودکی نیز اتفاق می افتد، ما کودکی خود را باز تکرار میکنیم. ما غالباً موقعیتهایی را جستجو میکنیم، که شبیه موقعیتهای دوره کودکی ما باشد؛ صرف نظر از این که این تجربیات مثبت بوده اند یا منفی « بازگشت به خانه » به همین معنی است، یعنی ما در عشق خود به دنبال تکرار تجربه ها و موقعیتهای کودکی هستیم.
وقتی کودک ب ودیم خانه منبع اصلی عشق و ایمنی بود . حتی اگر پر از خشونت و یا هرج و مرج بود، هنوز هم «خانه» بود. جایی که سیر می شدیم، می خوابیدیم و توجه دریافت می کردیم. بنابراین « عشق » در ذهن ما ، «خانه» را تداعی می کند.خود « خانه » هم تداعی های دیگری را در ذهن ما ایجاد می کند. مثلاً اگر پدر و مادر ما دایماً باهم دعوا می کردند، خانه برای ما تداعی کنندهی دعوا و هرج و مرج خواهد بود . اگر در خانه به ما توجه چندانی نمیکردند، خانه برای ما تداعی کننده ی تنهایی خواهد بود . عشق خانه را تداعی می کند و خانه ویژگی های دیگری را، بنابراین عشق با آن ویژگ یها همراه م یشود.
تصور ما از عشق تصوری است که در خانه شکل گرفته است اگر در خانه «طرد و عدم پذیرش»بوده است ما عشق را با طرد و عدم پذیرش می فهمیم. تصور دیگری نمی توانیم داشته باشیم چرا که تنها تجربهی ما از عشق در خانه رخ داده است. اگر یکی از اعضای اصلی خانواده معتاد بوده است ما عشق را همراه با اعتیاد، دود و دم، مواد و … تجربه کردهایم. عشق پدر را بعد از مصرف مواد تجربه کردهایم و اکنون تصور دیگری از عشق نداریم . ما بوسه های پدری را درک کردهایم که دهانش بوی دود می داده است . تجربهی ما از عشق همراه با بوی مواد، مصرف مواد و اعتیاد بوده است، بنابراین بسیار ممکن است که در تجارب بعدی عشق به سوی افرادی برویم که یکی از ویژگیهای اصلی آنها اعتیاد باشد، چرا که ما عشق را اینگونه تجربه کردهایم و تجربهی دیگری از عشق نداریم. به همین دلیل است که بسیاری از افرادی که پدر یا برادر معتاد داشتهاند در انتخاب همسر نیز معمولاً جذب افراد معتاد میشوند. گویی که می خواهند« به خانه بازگردند ».به خانه ای که ویژگی اصلی آن اعتیاد بوده است.
اگر خانه برای ما به معنای احساس هرج و مرج باشد ، ممکن است اشخاص بیثباتی را جست جو کنیم که ما را در ایجاد یک رابطهی غمانگیز و پر هرج و مرج کمک کنند. اگر خانه به معنای تنهایی باشد ، ممکن است کسی را پیدا کنیم که به ما عشق، محبت و توجه کافی نداشته باشد، تا بتوانیم احساس تنهایی را باز تکرار کنیم . اگر خانه به معنای ترس باشد، ممکن است جذب کسی شویم که از ما دایماً انتقاد کند و ما را تهدید به ترک شدن کند، تا همیشه این احساس ترس را داشته باشیم . ما به طور ناخود آگاه چیزی را انتخاب میکنیم که برای ما آشناست، گویی«به خانه باز می گردیم» .
اما برخی از ما در همان کودکی هم، خانوادهی خود را هرگز نپذیرفته ایم. برخی از ما دلمان میخواست مادر دیگری داشتیم یا اینکه پدر دیگری داشتیم . برخی از ما پدر اصلی خود را ناپدری می دانستیم و یا اینکه مادر خود را نامادری به حساب می آوردیم. برخی از ما خانه و خانوادهی خود را محل مناسبی برای عشق و احترام نیافتهایم و از خانه و خانوادهی خود بیزار هستیم . اینگونه افراد معمولاً در تجربهی عشق، از خانه فرار میکنند و به سوی شرایطی حرکت میکنند که در تضاد با خانهی کودکی باشد . به عنوان مثال اگر فردی خانوادهی مذهبی داشته است در فرار از خانه به دنبال خانوادهای خواهد بود که مذهبی نباشد یا اگر خانوادهی متمول و ثروتمند داشته است در فرار از خانه ممکن است به سوی خانوادهای فقیر حرکت کند . یا اگر خانه برای آنها تداعی تنهایی میکند، در عشق به دنبال در جمع بودن میگردند، گویا اصلاً حاضر نیستند که به خانه باز گردند . در مواردی می توان فرار از خانه را به عنوان الگوی عشق در افراد مشاهده کرد.
5.آیا عشق کافی است؟
پاسخ این سؤال هم پیچیده است و هم کاملاً ساده . دو نفر که عاشق یکدیگر هستند، هر کدام دیگری را ایدهال می داند. مانند دو نوازنده که هر کدام از دید دیگری بسیار زیبا و دلنشین مینوازد. اما بعد از ازدواج این دو نفر باید با هم یک آهنگ و یک موسیقی را ارایه کنند و این غیر از هنر نوازندگی به تنهایی ، نیاز به هماهنگی دارد و عنصر هماهنگی آن چیزی است که فراتر از عشق است . ما معتقدیم که هماهنگی در زندگی مشترک، تا حد زیادی قابل یاد گرفتن است و با آموختن مهارتهای ارتباطی، موفقیت ازدواج افزایش می یابد.
ارتباط نزدیک و صمیمانه در ازدواج مانند قایق رانی در میان امواج خروشان است، که تنها با عشق به قایق رانی نمیتوان از خطرات آن به سلامت گذشت . ما نیاز به لنگری از عشق داریم ، تا پیوندمان را محکم کند نیاز به سازگاری و توافق داریم تا جلیقهی نجات ما باشد و نیاز به یک قطب نما داریم ، تا بدانیم که دو نفری به چه سمتی باید پارو بزنیم، تا از حوادث به سلامتی عبور کنیم.
هیچ فردی بدون مطالعه، در زمینه ی« ارتباط » متخصص نیست . هما ن طور که در هیچ زمینهی دیگری هم بدون یادگیری و دانستن و مطالعه، تخصص کسب نمیشود . افزایش دانش دربارهی« ارتباط » ،« خانواده » و « ازدواج » به ما کمک می کند تا انتخاب بهتری داشته باشیم و کیفیت ارتباط با همسرمان را بهبود بخشیم .کیفیت ارتباط در زمان نامزدی و قبل از ازدواج معیار بسیار مناسبی است برای آنچه که بعد از ازدواج پیش خواهد آمد. بنابراین اگر بتوانیم کیفیت ارتباط را در زمان نامزدی و قبل از ازدواج بهبود ببخشیم می توانیم کیفیت ارتباط بعد از ازدواج را نیز ارتقا دهیم.
آیا هنوزفکر میکنید عشق برای ازدواج لازم است؟
_ چه بسا دو نفر که برای آنها اولین اولویت عشق است اما دقیقهای نتوانند همدیگر را تحمل کنند.
آیا عشق برای شروع زندگی لازم است؟ خیر.
_ اکثر ازدواجهایی که با عشق شروع می شود محکوم به شکست است. زندگی که با عشق و شیفتگی شروع می شود، یعنی از ابتدا خانة آخر را نشان دادن، و این عشق خیلی زود افول می کند.
افلاطون: وصال مدفن عشق است.
یک ضرب المثل چینی: ازدواج گورستان عشق است.
کسانی که خیلی عاشق اند و بال بال می زنند وقتی به هم می رسند عشقشان تمام میشود. به خاطر اینکه تمام عشق خود را ، قبل از ازدواج خرج کردهاند. دیگر چیزی ندارند که به پای هم بریزند. اولین اظهار عشق مثل شکستن یک سد است، چرا که انبوه هیجانات و امیال نهفته در پشت این سد می تواند عواقب مختلف و ناشناختهای به همراه داشته باشد. اظهار عشق می تواند«محبوب را فراری دهد» و یا می تواند «واکنش پذیرای او را به همراه داشته باشد» . اظهار عشق پردهها را فرو میریزد؛ پردههایی که فرد خود را پشت آن پنهان میکرد. اظهار عشق ایمنی فرد را به خطر می اندازد و به رفتار های خنثی معنا می دهد و فرد، دیگر نمی تواند خود را پشت انکارها و رفتار های خنثی پنهان کند.
قبلا گفتهایم که مرد و زن برای هم مثل لباس می مانند. درست است که ما لباسی میخریم که شیک باشد، اما شیک بادوام. چه کسی حاضر است یک لباس شیک بخرد که دو روز دیگر پاره شود؟ خب چرا بخریم؟ ازدواجی که بخواهد به بهانة یک عشق کورکورانه شروع بشود مثل خرید لباس شیک بی دوام است.
دوست عزیز، عشق برای آغاز یک زندگی لازم نیست بلکه مهم این است ، فردی که میخواهیم به عنوان شریک زندگی انتخاب کنیم به دل ما بنشیند. و بتوانیم آن را دوست داشته باشیم. نه اینکه عاشق او باشیم.
اگر در خواستگاری، طرف مقابل شما نوع حرف زندنش، لحن صدایش، هیکلش، رفتارش، قیافه اش، تفکرش، دیدگاهش و... به دل شما ننشست این ازدواج ،ازدواج خطرناکی است. علف باید به دهان بزی شیرین بیاید.
سوال: اگر موردی پیدا شود که به دل همهی اعضای خانواده نشسته ولی به دل من ننشسته بود چه باید کرد؟ آیا این ازدواج را توصیه میکنید؟
جواب: خیر. چون تا آخر عمرت چشمت دنبال جنس مخالف در کوچه و خیابان خواهد بود و می گویی من دنبال یک نفر این شکلی می گشتم ولی خانوادهام گفتند نه تو باید با همین ازدواج کنی که به دل ما نشسته.
سوال: اگر به دل من بنشیند ولی به دل خانواده نه چه باید کرد؟
جواب: باز هم توصیه به ازدواج نمیکنیم. چون خانواده تا آخر عمر دنبال بهانه میگردند تا به او گیر بدهند، که او را اذیت کنند. و در زندگیات تنش ایجاد کنند. و هر گاه مشکلی پیش آید سرکوفت بزنند.
در ارتباط با به دل نشستن سه حالت بین ما پدید می آید:
حالت اشتیاق: یعنی طرف خیلی به دل آدم می نشیند. در این حالت توصیه به ازدواج می کنیم.
حالت تردید: یعنی از طرف مقابل بدمان نمی آید ولی خیلی هم به دلمان نمی نشیند. برای ازدواج تردید و دو دلی را نادیده نگیرید. لطفا تردیدها را دنبال کنید تا به تصمیم برسید. در تردید تصمیم ممنوع. اگر مردد هستید بیشتر با او رفت و آمد کنید، بیشتر بررسی کنید شاید بقیهی ویژگیهای خوب او باعث شود آن دو تا موردی که به دل شما ننشسته را بی خیال شوید. حالا اگر رفت و آمد هم کردید ولی باز هم به دل شما ننشست به هیچ وجه توصیه به ازدواج نمیکنیم.
حالت اکراه: به هیچ وجه طرف مقابل به دل آدم نمی نشیند. در حالت اکراه به هیچ وجه توصیه به ازدواج نمیکنیم چون اکراه آرام آرام به انزجار و تنفر تبدیل می شود.
5. حیای عاقلانه و حیای احمقانه
بعضی از افراد فکر میکنند اگر دختر یا پسری از خانوادهای مذهبی ، نجیب و با ایمان باشد نیازی به دقت و بررسی بیشتر نیست و همین که نماز و روزه را به جای بیاوردکافی است. شخصی خدمت رسول اکرم (ص) آمدند و گفتند من به خواستگاری دختری رفتم و حیا کردم بدون اینکه او را درست نگاه کنم با او ازدواج کردم.رسول اکرم (ص) فرمودند: «ای کاش به او نگاه می کردی که این کار برای تداوم زندگی شما بهتر است.» ممکن است سوال شود که، حیا چه می شود؟رسول الله (ص) فرمودند: دو گونه حیا داریم: حیای عاقلانه و حیای احمقانه. حیایی از روی عقل منشاء در ایمان انسان دارد و بسیار قابل تقدیر و ارزشمند است. و حیای احمقانه همان کم رویی و نابجا و غلط است.
سوال: اگر یک نفر از نظر اقتصادی ، کفویت، اخلاق، نجابت و همه چیز عالی بود ولی به دل ما ننشست چه باید کرد؟
جواب: توصیه به ازدواج با چنین کسی را نمیکنیم. متاسفانه پدر و مادرها در چنین مواقعی حول می شوند و بچهها را به انحراف میکشانند. و میگویند دیگر همچین کسی گیرت نمیآید. پس پدر و مادر عزیز فرزند خودتان را به ازدواج با کسی که به دل او ننشسته وخیلی هم عالی است وادار نکنید.
امام صادق (ع): با کسی ازدواج کن که او را دوست داری و اگر کسی را پدر و مادرت پسندیدند و تو او را دوست نداری به عنوان همسر انتخاب نکن.
دختری خدمت رسول اکرم (ص) آمدند و گفتند که پدرم اصرار دارد که با خواستگاری که برایم آمده ازدواج کنم هر چند پسر خوبی است ولی من او را دوست ندارم. رسول الله فرمودند که آیا من می توانم از شما خواهش کنم که به احترام پدرت بپذیری؟ گفت: حرمت پدرم در جای خود محفوظ ولی من به این مرد علاقه ندارم. رسول الله فرمودند : «اختیار با خود توست»
پدر و مادرهای عزیز؛ زمانه عوض شده الان صد سال پیش نیست که شما برای فرندانتان تصمیم بگیرید. من نه با ازدواج سنتی که پدر و مادر برای فرزند تصمیم میگیرم موافق هستم و نه با دوستی های دختر و پسر توی پارک و خیابان. بلکه چیزی بین این دو را قبول دارم که شما هم اکنون مطالب این کتاب را مطالعه و مشاهده میکنید که در اکثر موضوعها از آیات و روایات استفاده شده و از آن سو ،مسائلی که جوانان درگیر آن هستند را به گونهای توضیح دادهایم که کاربردی باشد نه صرفا تئوری.
اول عاقلانه فکر کنید ، ببینید که آیا شما دو تا به هم می خورید. بعد ببین آیا به دل شما نشسته یا نه.
امیر سخن حضرت امام علی (ع)میفرمایند: اگر کسی چیزی را دوست نداشته باشد، نگاه به او و یاد او را نیز دوست نخواهد داشت.