کتاب درسنامه ازدواج موفق

اول یاد بگیرید، سپس ازدواج کنید

کتاب درسنامه ازدواج موفق

اول یاد بگیرید، سپس ازدواج کنید

سلام
درجواب اینکه چرا باید اول یاد بگیریم سپس ازدواج کنیم باید گفت در دنیای جدید و دایم در حال تغییر و تحول فعلی ، با رسوم بسیار منعطف و برخی اوقات حتی فروپاشی رسوم سنتی، با وجود زمان اندکی که اعضای خانواده با هم‌ هستند و تعداد نفرات کمتری که با هم زندگی می‌کنند، ما نیاز داریم که برای ازدواج آموزش ببینیم و درباره‌ی آن یاد بگیریم. زیرا ازدواج یکی از مهمترین تصمیمات تمام دوران زندگی است که به همه‌ی جوانب زندگی(شغل،تحصیل،موقعیت اجتماعی،خانه،فرزند،تفریح و...)تاثیر مستقیم وغیر مستقیم می‌گذارد.

۱۰ مطلب با موضوع «معیارهای انتخاب همسر» ثبت شده است

ﺟﻤﻊ ﺑﻨﺪﻱ ﻣﻌﻴﺎﺭﻫﺎ

پنجشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۸، ۰۲:۰۹ ق.ظ

ما تا الان معیارهای زیادی را برای ازدواج گفته‌ایم و دو گروه در جمع بندی این ملاکها اشتباه می‌کنند.

اول: کسانی که افراط می‌کنند. این گروه برای ازدواج به دنبال فرشته‌ها می‌گردند. وقتی یک موردی برایشان پیش می‌آید می‌خواهد تمام این چیزهایی که گفتیم را یک جا داشته باشد، چنین کسی اصلا پیدا نمی‌کنید. و شما فقط فرصتها را از دست می‌دهید. و ازدواج هم نخواهید کرد.

دوم: کسانی که تفریط می کنند. اینها می‌گویند ما با یکی ازدواج می‌کنیم و بعد هر طور که خودمان بخواهیم او را عوض می‌کنیم. این اشتباه بزرگی است که شما بخواهید با کسی ازدواج کنید تا او را تغییر دهید او خودش انسان است و برای خود عقاید و رفتارهایی دارد. مردم خمیر مجسمه نیستند که شما بخواهید آنها را  از نو بسازید.

 وقتی تو با انسانی ازدواج می‌کنی که می خواهی شکل او را عوض کنی و می خواهی هنر انسان سازی‌ات را به رخ بکشی ، یادت باشد که این انسان خودش یک شکلی دارد و با تغییری که می‌خواهی در او ایجاد کنی او را می‌شکنی. انسانها در مقابل تغییر مقاومت نشان می دهند. مخالفت می کنند و موضع می گیرند. و این آغاز تنش و درگیری است.

ما هیچ کدام از این دو گروه را قبول نداریم. بلکه برخورد منطقی و معقولانه و به دور از افراط و تفریط را قبول داریم. اول یک نگاهی به خودتان بیندازید به سن و ظاهر و باور و اخلاق و ایمان و شرایط تفکرات و خلق و خوی خودتان(حتما به آینه مراجعه کنید). ببینید چطوری هستید. و یکی را متناسب با خودتان انتخاب کنید.

ما برای جمع بندی معیارهای ازدواج اینگونه عمل می کنیم. که دو خط قرمز و زرد را در نظر می گیریم.

خطوط قرمز: خطوطی هستند که زندگی مشترک را تهدید می‌کنند. خطوطی هستند که نمی‌توانیم از کنار آنها بگذریم. اگر شرایط آیندة زندگی من یک خط قرمز داشته باشد، من با او ازدواج نمی‌کنم. مثلا  داشتن دوست پسر یا دوست دختر قبل از ازدواج یک خط قرمز برای کسی می‌تواند ‌باشد.

خطوط زرد: خطوطی هستند که حساسیت‌های ما را بالا می‌برند ما را در انتخاب نگران می‌کنند و دچار تشویش می‌شویم ولی به خاطر یک خط زرد نمی‌گوییم که تو را نمی‌خواهم.خطوط قرمز و زرد یکسان و ثابت و فرمولی نیستند بلکه خطوط قرمز و زرد هر کسی منحصر به خود اوست. یک نفر ممکن است بسیار به مبانی دینی مقید باشد و نماز برای او خیلی مهم باشد. برای این آدم نماز می شود خط قرمز. ولی یک نفر که اصلا خودش هم نماز نمی‌خواند برایش مهم نیست که طرف مقابلش بخواند یا نخواند.

هر سه خط زرد می شود یک خط قرمز:

یعنی اگر طرف مقابل شما سه خط زرد داشت هیچ جای بحث و چانه زندن هم ندارد. دقت کنید اگر خطوط قرمز و زردتان زیاد باشد باز هم دچار افراط شدید. خطوط زرد و قرمزتان را باید در جایی بنویسید که وقتی خواستگاری میروید یا کسی می‌آید خواستگاری شما بدانید که خطوط شما چیست و به صراحت جواب مثبت یا منفی بدهید. اما اگر خطوط قرمز و زردتان زیاد بود مثلا 200 تا خط قرمز و 500 تا خط زرد! (به خنده) این که دیگر نمی شود ازدواج کرد. این می شود افراط. و اگر خطوط قرمز و زرد شما هم خیلی کم بود مثلا 2 تا زرد بود و 1 قرمز. این هم تفریط است.

حداکثر تعداد خطوط زرد وقرمز

تعداد خطوط زرد حداکثر 10 تا و تعداد خطوط قرمز حداکثر 5 تا باشد معقول و منطقی است. این خطوط قرمز و زرد را در جایی بنویسید که در جمع بندی معیارها ببینید برای شما چه کسی همسر ایده آل است. ممکن است برای شما یکسال اختلاف سنی زیاد مهم نباشد (هر چند می‌تواند یک خط زرد به حساب بیاید) یعنی به خاطر داشتن این خط زرد او را کامل رد نمی‌کنید. و یک نفر هم اصلا سن برایش مهم نیست خب برای این فرد اصلا خط زرد هم محسوب نمی شود. پس این شما هستید که معیارها جمع بندی می‌کنید. پس خیلی کار سخت نیست. دا   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۸ ، ۰۲:۰۹

ﻣﻌﻴﺎﺭ ﻫﻔﺘﻢ: ﺳﻦ اﺯﺩﻭاﺝ

چهارشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۸، ۰۲:۰۸ ق.ظ

1. سن مناسب برای ازدواج

سن مناسب برای ازدواج اگر همه چیز محیا باشد برای دختر 18 تا 19 و برای پسر 23 تا 24 سال. اگر حوالی این سنین میل به ازدواج داشتید و شرایط ازدواج هم داشتید، به خانواده اصرار کنید که می خواهید ازدواج کنید.

رسول الله (ص): هیچ جوانی نیست که در اوایل جوانی ازدواج کند، مگر اینکه شیطان فریاد بزند ای وای که دو سوم دین او از دست من در امان ماند.

مقام معظم رهبری: پیامبر اکرم اصرار داشتند جوانها زود ازدواج کنند چه دختر چه پسر، البته با میل و اختیار خودشان نه اینکه دیگران برایشان تصمیم بگیرند. ما هم باید در جامعة خودمان این را رواج دهیم، جوانها در سنین مناسب وقتی از دوران جوانی خارج نشده‌اند در همان حال گرمی و شور و شوق باید ازدواج کنند. این خلاف برداشت و تلقی خیلی از افراد است که خیال می‌کنند ازدواجهای دوران جوانی ازدواجهای زودرس است و ماندگار نیست. اگر درست صورت بگیرد ازدواجهای ماندگار و خوبی خواهد بود هر چه زودتر بهتر، این که می‌گوییم هر چه زودتر بهتر یعنی از همان وقتی که دختر و پسر احساس نیاز می‌کنند به داشتن همسر، این کار جلوی طغیانهای جنسی را می‌گیرد.

2. فاصله‌ی سنی مناسب چه سنی است؟

فاصلة سنی مناسب برای ازدواج همان فاصلة سنی است که بین بلوغ جنسی دختر و پسر است. یعنی 6 سال. و یا اگر آن را گسترش بدهیم می گویم بهترین فاصلة زمانی بین خانم و آقا بین 5 تا 7 سال است. اگر این اختلاف سنی بیش از این باشد هم ما توصیه نمی‌کنیم. چون باعث اختلاف در تمایلات (مثل تمایلات جنسی) اختلاف در دید، اختلاف در نیازها ،سلیقه ها، خواسته‌ها و عقیده ها می شود و مثل دو تا آدمی می مانیم که از دو نسل هستیم.

بر اساس آمار رسمی سازمان ثبت احوال در سه ماة اول سال 86 در 91/11 درصد از ازدواجهای ثبت شده اختلاف سنی بین زوج و زوجه صفر بوده است. که این رقم در سه ماة اول سال 87 به 29/12 درصد افزایش یافته است. نرخ طلاق در این دسته در سه ماهة اول سال 86،  11/10 بوده که در سه ماهة اول سال 87 به 29/12 درصد افزایش یافته است. یعنی با اینکه میزان ازدواج همسالان در این یکسال بیشتر شده ولی میزان طلاق هم افزایش یافته است. درصد ازدواجهایی که دختر یکسال از پسر بزرگتر بوده در سه ماهة اول سال 86، 57/3 درصد است. که این رقم در سه ماهة اول سال 87 به 68/3 افزایش پیدا کرده است.میزان طلاق در همین گروه در سه ماهة اول سال 86، 22/3 بوده و در سه ماة اول سال 87 ، 68/3 بوده.و همچنین آنجایی که دخترها دو سال از پسر بزرگتر بوده. (هر چی سن دخترها بالاتر از پسرها بوده طلاق ها بیشتر است)

من ندیدم(دکتر شاهین فرهنگ) آمارها تایید بکنند که اگر دختر و پسر هم سن باشند یا دختر بزرگتر باشد ثبات ازدواج بیشتر است. حداقل در مملکت ما اینگونه نیست. من ازدواج بین هم‌سن‌ها را توصیه نمی‌کنم. و ازدواجی که دختر خانمها بزرگتر هستند را اصلا توصیه نمی‌کنم. آمار طلاق باید به ما بگوید که این کار را بکنیم یا نکنیم.

3. دلایل لزوم اختلاف سنی دختر و پسر در ازدواج

یک) دختر ها زودتر از پسرها به بلوغ عقلی می رسند.

دو) دلزدگی آقا از  چین و چروک شدن پوست خانم.

سه) خانمها در سنین بالا قادر به برآوردن نیاز جنسی آقایان نیستند.

یک)دختر ها زودتر از پسرها به بلوغ عقلی می رسند.یک دختر یک و نیم روزه از نظر درک دنیای اطرافش به اندازة یک پسر سه ماه است. یک دختر خانم بیست ساله از نظر ادراکی برابری می‌کند با پسری که سنش 25 تا 27 است. (البته این میانگین در ایران است. ممکن است یک پسری 19 سالش باشد اما از یک زن 30 ساله بیشتر بفهمد. این استثناء است).به خاطر همین وقتی بین دختر و پسر اختلاف سنی باشد باعث می‌شود که ما با هم، هم سطح شوند. ولی اگر هر دو هم سن باشند آن زن چند سالی از آن مرد جلوتر است برای همین خانم همیشه فکر می‌کند بیشتر از آقا می‌فهمد، همیشه فکر می‌کند لازم است به آن آقا تذکر بدهد. و آقا فکر می‌کند که دیگر زن ندارد بلکه یک مامان به مامانهایش اضافه شده. و این مامان بازی که این خانم با این آقا می‌کند آقا را وادار به عصیان و اعتراض و کج رفتاری و کج خلقی می‌کند. آقا می‌گوید من زن نگرفته‌ام که صبح تا شب به من دستور بدهد، مامانم بود بس بود.

دو) دلزدگی آقا از  چین و چروک شدن پوست خانم. به دلیل اینکه خانمها از نظر جسمی چون پوستشان نازک تر است زودتر از آقایان پوستشان دچار چین و چروک می شود و زودتر از شکل می‌افتند مخصوصا اگر یکی دو بار هم ضایمان کنند.  حالا اگر خانم و آقایی هم سن ازدواج کنند و خانم زودتر دچار چین و چروک می شود و زودتر نشاط و شادابی بدن و پوست و چهره را از دست می‌دهد و ممکن است دل آقا را بزند. البته اگر یک مردی مرد باشد اصلا به این چیزها فکر نمی‌کند. ولی هستند کسانی که اینگونه نیستند و می خواهند دنبال زنانی بروند که شاداب تر و سرحال تر باشند. ولی وقتی سن آقا بیشتر باشد دیرتر به آن جایگاهی می رسد که جذابیت‌هایش را از دست بدهد.

سه)خانمها در سنین بالا قادر به برآوردن نیاز جنسی آقایان نیستند. هورمونهای جنسی خانمها از 50 سالگی به بعد کاهش پیدا می‌کند و تمایلات جنسی شان کم می شود و کمتر خواهان روابط جنسی بطور کامل و مرتب هستند. ولی آقایان دویست سال هم عمر کنند هنوز سر پا هستند. حالا اگر زن کوچکتر باشد دیرتر به آن جایگاهی می‌رسد که کشش جنسی در او کم می شود. در آمار طلاق کشور یک سری از طلاقها مربوط به سنین بالا است که آقایان خواهان روابط جنسی هستند ولی خانمها زیر بار نمی روند.

4. ازدواج در 30 سالگی

هر چه که به سن سی سال نزدیکتر می شویم این اختلاف می تواند کمتر و کمتر و کمتر بشود. مثلا اگر یک آقای 28 ساله می خواهد ازدواج کند می تواند با یک خانم 26 یا 27 ساله ازدواج کند یعنی اختلاف سن بین 2 تا 3 سال. هر چه به سن 30 سال نزدیکتر می شویم اختلاف بین خانم و آقا می تواند کمتر و کمتر شود. تا 30 سال. در 30 سالگی توصیه می کنیم که لطفا با هم سن های خودتان ازدواج کنید. چرا؟ چون بلوغ عقلی در 35 سالگی کامل می‌شود. ما هم همة نگرانی مان در وحلة اول برای اختلاف سن ازدواج بلوغ عقلی است وقتی دختر یا پسر به این سن می رسند دیگر به بلوغ عقلی رسیده اند. و ما دیگر مشکلی در این باب نداریم.

وقتی می گوییم بهترین سن برای ازدواج پسر 23 و 24 سالگی است برای این است که در این سن پسر به بلوغ هایی که گفتیم رسیده. که یکی از آنها ثبات عقلی و احساسی است حالا اگر پسری در این سن به این قابلیتها نرسیده باشد ما ازدواج با او را توصیه نمی‌کنیم. در مورد دختر هم همین است. اگر گفتیم بهترین سن برای ازدواج یک دختر 18 یا 19 سالگی است در صورتی است که به پختگی و بلوغهای گفته شده رسیده باشد.

فرمول غلط:

یکی از فرمولهایی که برای ازدواج پیشنهاد میشه این است که سن پسر را تقسیم بر 2 کنید به علاوة 7 کنید، سن مناسب دختر می شود. که این فرمول غلطی است. چون مثلا اگر یک مرد 60 ساله بخواهد ازدواج کند در این فرمول باید با یک خانم 37 ساله ازدواج کند!

شکایت دخترها:

اکثر دخترهایی که با پسرهای هم‌سن خودشان ازدواج می‌کنند. یک شکایت مشترک دارند. ومی‌گویند همسرشان بچه است و پخته و عاقل نیست. کسی نیست که بشود به او تکیه کرد بلکه کسی است که خودم باید او را جمع کنم. دختر خوب، نگو که رفتارهای او روز به روز دارد من را دلسرد می‌کند چون این پسر رفتارش طبیعی است مقتضای سنی او این است. تو اشتباه کردی با هم‌سن خودت ازدواج کردی. تو 6 سال از او جلوتر هستی. قبول دارید رشد گل از درخت بیشتر است. خب خانمها گل هستند! چون سریع تر رشد می‌کند و لطیف تر است.

شمایی که هم‌سن هستید با هم حرف بزنید و بعد بگید ما خیلی با هم تفاهم داریم و همدیگر را درک می کنیم. اینها احساسات است. این با زندگی کردن زیر یک سقف خیلی فرق می‌کند. خانم شما الان از این آقا خیلی چیزها را نمی‌خواهی. آقا شما هم همینطور. (نه نان و آبی هست نه اجاره خانه ای) بلکه فقط از روی احساسات حرف می زنید. اختلاف سن باید باشد.

سوال: مگر خانم خدیجه (س) همسر پیامبر از ایشان بزرگتر نبودند خب ما هم از ایشان الگو می‌گیریم؟

جواب:فقط این جا الگویتان خانم خدیجه است، هیچ جای دیگر الگوی شما ایشان نیست؟ ما توصیه نمی کنیم خانها از آقا بزرگتر باشد. چنین مواردی از استثناء ها هستند. کسی جز حضرت خدیجه در آن زمان هم کفو پیامبر نبود که با ایشان ازدواج کند ( و این تقدیر الهی بود که حضرت زهرا (س) از خانم خدیجه متولد شوند.)

5. افرادی که برای ازدواج با یکدیگر مناسب نیستند

1. اختلاف سنی 10 سال و 15 سال: اگر اختلاف سنی بین دو نفر خیلی زیاد باشد زندگی خوبی نخواهند داشت.

دلایل:

1. عدم تناسب در نیازهای جنسی: مثلا:دختری که سن کمتری دارد بیشتر می خواهد و پسری که سنش بیشتر است کمتر می خواهد.

2. عدم هماهنگی در نگاه به زندگی و خواسته ها.  مثلا:خانم میخواهد شیک و جوون پسند بپوشد ولی آقا می‌خواهد رسمی یاسنتی بپوشد.

3. ممکن است حوصلة رفتارهای همدیگر را نداشته باشیم. مثلا :ممکن حوصلة بیرون رفتن را با هم نداشته باشند. یک مرد 40 ساله مسلما نمی تواند تحرک یک خانم 30 ساله یا 25 ساله را داشته باشد بالاخره یک جاهایی کم می آورد.

2. ازدواج زود هنگام و دیر هنگام:

آثار سوء ازدواجهای زود هنگام:

ازدواج زودهنگام ازدواجی است که دختر کمتر از 18 و آقا کمتر از 23 سال باشد.

یک. کم تجربگی: به حد کافی بزرگ نشده اند و عقلانیت و پختگی لازم را ندارند. در نتیجه مدام مثل بچه ها با هم درگیری و تنش دارند. و توان حل مسأله را هم ندارند. و به خاطر این تنش ها و نداشتن توانایی برای حل آن اتفاق دوم می افتد.

دو. دخالت والدین دو طرف: پدر او می‌گوید این کار را بکن و مادر او می‌گوید این کار را بکن. و آرام آرام این نهادینه می‌شود. یعنی والدین عادت می‌کنند به دخالت در زندگی این زوج. و وقتی آنها کمی سنشان بالاتر می‌رود و عاقل‌تر می‌شوند از دست دخالت‌های خانواده‌ها کلافه می‌شوند، چون دیگر آنها نمی‌توانند دخالت نکنند چون عادت کرده‌اند.

سه. زایمان پر خطر: اگر دختر در سنین کمتر از 18 سال حامله شود و بخواهد زایمان کند ، از نظر علمی به این زایمان پر خطر گفته می شود. چرا پر خطر؟ 1. برای اینکه دختر در زمان بارداری فشار خون بسیار بالایی دارد و این فشار خون بالا او را آزار می‌دهد. 2.کم خونی خواهد داشت. 3.احتمال تولد نوزاد نورس با وزن خیلی کم وجود دارد. 4.احتمال تولد نوزاد مرده وجود دارد. 5.احتمال تولد نوزاد با بهرة هوشی پایین وجود دارد.

آثار سوء ازدواج دیر هنگام:

ازدواج دیرهنگام ازدواجی است که سن دختر از 35 و سن پسر از 40 گذشته باشد. نه اینکه بگوییم اینها حق ازدواج ندارند. نه. در هر سنی که انسان مجرد باشد می تواند ازدواج کند و باید ازدواج کند ولی ازدواج خوبی نخواهد بود.

یک:کم شدن شور و شوق برای زندگی مشترک.  رمق و اشتیاقی برای کیف کردن و لذت بردن از زندگی وجود ندارد. آمادگی مان برای لذت بردن از زندگی زناشویی کمتر می‌شود.

دو:احتمال اینکه در دام گناه بیافتیم بیشتر است. بالاخره انسان فشار شهوانی دارد. وقتی ازدواج او دیر شود ممکن است به گناه بیافتیم.

سه:از دست دادن موقعیتهای خوب. تا  زمانی خاص برای یک دختر خواستگارهای خوب می‌آید.( از 30 که عبور کردی چطور بشود سالی یک خواستگار برایت بیاید). آقا پسر تا یک سنی وقتی زنگ می زنید برای خواستگاری به شما می‌گویند تشریف بیاورید، قدمتان به روی چشم. بعد دیگر کمتر به عنوان خواستگار شما را می پذیرند.

چهار: حوصلة بچه دار شدن و تربیت فرزند را هم ندارید. تازه اگر حوصله هم داشته باشید و بچه دار هم بشوید اختلاف سنی زیادی بین والدین و فرزند بوجود می آید. پدری که 40 سالگی قرار است بچه دار شود اختلاف سنی شما 40 سال است. چطور حوصله دارید با بچه بازی کنید؟ او را پارک ببرید؟ وقتی سن بچه بالا رفت دوستهایش فکر می کنند که پدر او پدربزرگ او است و این برای بچه سخت است و به او بر می‌خورد. شما وقتی بچه تان 20 سالش شد دیگر از این دنیا رفته ای و پشت بچه خالی شده.

پنج: وقتی دیر ازدواج می‌کنیم مشکلات فراوانی برای فرزند دار شدن خواهیم داشت. خانمی که بالای 35 سال است بخواهد بچه دار شود و زایمان کند مثل خانم زیر 18 سال است. یعنی پر خطر است. مادری که در این سن باردار می شود فشار خون بالایی خواهد داشت و احتمال اینکه نوزاد به دنیا آمده منگل باشد خیلی بیشتر است. (از آن 5/3 درصد خیلی بالاتر است) و یا بچه مرده یا با ضریب هوشی پایین به دنیا بیاید خیلی زیاد است. احتمال خطر برای مادر در زایمان خیلی زیاد است. و مردها وقتی از سن 35 سالگی عبور می‌کنند تعداد اسپرمی که بدن آنها تولید می‌کند کاهش پیدا می‌کند و ممکن است برای باردار شدن خانمها مشکل ایجاد شود.

شش: وقتی دیر ازدواج می‌کنید از مزایا و امتیازهایی آسمانی ازدواج که خدا مجانی به شما می دهد محروم می‌شوید.(یک مرد و زن متأهل که بخوابد ثوابش بیشتر از یک مرد یا زن مجرد است که شب بیدار است و روزها روزه می گیرد)

هفت: توقعات ما از یکدیگر بالا می رود. من وقتی جوان هستم به هزار و یک دلیل همه خواستگارها را رد می‌کنم ولی با افزایش سن توقع بالاتر میرود. نه تنها توقعات خودت بلکه توقعات اطرافیان تو هم بالاتر می رود. من اگر برای پسرم برم خواستگاری کنم از یک دختر 20 ساله اصلا انتظار ندارم که این دختر خانم بتواند خوب آشپزی کند یا حتی بتواند آشپزی کند. ولی اگر من برم خواستگاری از یک دختر 29 ساله سوال می کنم که آشپزی بلد است و اگر بلد نباشد پس کی می خواهد یاد بگیرد؟ یک پسر 26 یا 27 ساله که خواستگاری می آید نباید از او انتظار داشته باشیم که خانه داشته باشد، ولی اگر یک پسر 40 ساله بیاید خواستگاری دختر 35 سالة من، می گویم ببخشید خانه دارید؟ نه؟ تو اگر الان که 40 سالته نتوانستی صاحب خانه بشوی پس کی می خواهی خانه دار بشوی؟ نوه هایت می خواهی خانه دار بشوند؟

هم توقعات ما برای ازدواج بالا می رود و هم توقع اطرافیان. دختر خانم می‌گویید من جوان که بودم صد تا خواستگار را به این دلیل و آن دلیل رد کردم حالا این را قبول کنم. من آن را رد کردم بیایم این را قبول کنم. و آن وقت است که دیگر ازدواج نمی‌کنیم.

هشت: فشار عصبی برای کنترل غریزة جنسی. ما وقتی دیر ازدواج می‌کنیم اگر نخواهیم روابط نامشروعی داشته باشیم و عفت خودمان را حفظ کنیم در کنترل هیجانات جنسی مان اجبار داریم و این باعث فشار عصبی بر انسان می شود. من وقتی بعد از 35 سال غریزة جنسی ام را کنترل کردم باعث فشارهای عصبی می شود.

نه:وقتی سن ما بالا می رود طراوت و شادابی و زیبایی مان هم کم می شود. و بیماری هایمان بیشتر می شود.

ده:احتمال فوت والدین وجود دارد. من اگر در سن پایین ازدواج کنم و زندگی ریتم طبیعی خودش را داشته باشد پدر و مادرها معمولا باید تا 60 یا 70 سال عمر بکنند. و در این شرایط ما اگر ازدواج بکنیم پدر و مادر ما حامی ما هستند. ولی اگر در 35 یا 40 سالگی بخواهیم ازدواج کنیم احتمال این که یکی یا هر دوی والدین فوت کرده باشند هست. و اینجوری ازدواج سخت تر می شود. می دانید چرا؟ چون دیگر کسی نیست که برای من خواستگاری برود و برای من آستین بالا بزند و باید خودم اقدام بکنم. و اتفاق دومی که می افتد این است که وقتی پدر و مادر می روند ممکن است مسئولیت و باری بر روی دوش ما قرار بگیرد. مثلا من ازدواج نکردم تا اینکه پدر فوت کرد و حالا برادر و خواهر کوچکتر از خودم دارم که اگر بخواهم ازدواج کنم تکلیف آنها چی می شود؟ احتمال ازدواج را کم می کند. ولی اگر ازدواج کرده باشم می توانم مثلا خواهر کوچک خودم را ببرم خانة خودم زندگی کند.

یازده: اگر ما دیر ازدواج کنیم مانع ازدواج خواهر و برادرهای بعد از خودمان می شویم. چون اگر من تا 35 سالگی ازدواج نکردم هرچی خواستگار برای خواهر و برادرهای کوچک من می آید می گویند نه اول باید خواهر یا برادی بزرگتان ازدواج کند و بعد شما.

دوازده:وقتی دیر ازدواج کنیم انعطاف پذیری مان کمتر می شود. نصیحت پذیری مان هم کم می شود.

پیامبر اکرم (ص): دوشیزگان مانند میوة روی درخت هستند هنگامی که برسند و چیده نشوند نور خورشید آنها را از بین می برد و باد نیز آنها را به این سو و آن سو پراکنده می کند.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۸ ، ۰۲:۰۸

ﻣﻌﻴﺎﺭ ششم: ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﺸﺴﺘﻦ

سه شنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۸، ۰۲:۰۶ ق.ظ

1. نظریه‌ی مثلثی عشق

اشترنبرگ ( 1987 ) در نظریه‌ی مثلثی عشق خود[1]، عشق را به سه بخش قسمت می کند:

 الف-  میل[2]    ب-  صمیمیت[3]   و  ج-  تعهد[4]

« میل » به انگیزه هایی اشاره دارد که به عشق رهنمون می شوند. (انگیزه هایی مانند جذابیت و تمایلات جنسی.) اما از طرف دیگر به نیاز هایی از قبیل عزت نفس، نزدیک بودن[5] و خود شکوفایی هم اشاره دارد. « میل » در عین حال بسیاری از هیجانها را نیز دربر می‌گیرد. (هیجاناتی از قبیل آرزو، شرم، آسیب پذیری، تحسین و اشتیاق .)پس میل دو مؤلفه ی هیجانی و انگیزشی عشق را در برمی گیرد.

« صمیمیّت » به رفتارهایی اطلاق می شود، که نزدیکی عاطفی را افزایش می دهد . نزدیک بودن عاطفی شامل حمایت و درک متقابل، ارتباط برقرار کردن و سهیم کردن خود، فعالیتها و داراییهایمان با دیگری است.

« تعهد » به دو گونه تصمیم باز می گردد. ابتدا تصمیم کوتاه مدتی مبنی بر این که آیا آنچه که هست را عشق بنامیم یا نه و دوم تصمیم بر این که آیا برای حفظ آن عشق به سوی آینده‌ای قابل پیش بینی تلاش کنیم یا نه . تعهد بیشتر کارکرد شناختی دارد تا کارکرد هیجانی و شامل قصد هشیارانه و اراده می شود.

در روانشناسی سه مؤلفه‌ی رفتار، شناخت و هیجان در دهه های اخیر، اساس و بنیان پدیده‌های روانی شناخته شده است و عشق نیز به عنوان یک پدیده ی روانی از این موضوع مستثنی نیست. بنابراین می توانیم بگوییم که: «میل» مؤلفه‌ی هیجانی عشق، «صمیمیت» مؤلفه‌ی رفتاری و «تعهد» و قسمت شناختی آن است.

هشت نوع عشق از نظر اشترنبرگ

اشترنبرگ هشت نوع عشق را مطرح می‌کند.

انواع عشق

میل

صمیمیت

تعهد

فقدان عشق

ضعیف

ضعیف

ضعیف

عشق دوستانه

ضعیف

قوی

ضعیف

عشق شهوانی

قوی

ضعیف

ضعیف

عشق پوچ

ضعیف

ضعیف

قوی

عشق خیال انگیز

قوی

قوی

ضعیف

عشق مشفقانه

ضعیف

قوی

قوی

عشق ابلهانه

قوی

ضعیف

قوی

عشق کامل

قوی

قوی

قوی

 

فقدان عشق:در این رابطه هیچ یک از عناصر عشق حضور ندارد . این رابطه را در زندگی روزانه با مردم عادی داریم. اگر احساستان درباره ی شریک زندگی تان از این نوع باشد ، میتوان گفت که رابطه‌تان در معرض خطر است.

عشق دوستانه[6]: این احساس زمانی دست می دهد که میل و تعهد به مقدار کم وجود داشته باشد یا اصلاً وجود نداشته باشد ، اما صمیمیّت در حد بالایی حضور دارد . این احساس را معمولاً در رابطه با دوستان صمیمی داریم.

عشق شهوانی[7]: میل در این عشق بیشتر حضور دارد . هیجانات و میل زیادی در این ر ابطه وجود دارد، اما صمیمیّت و تعهد در سطح ضعیفی قرار دارد.

عشق پوچ[8]: این عشق زمانی احساس می شود که تعهد قوی باشد ، اما میل و صمیمیت در سطح پایینی قرار داشته باشد یا اصلاً وجود نداشته باشد . این ویژگی اغلب در زوجهایی دیده میشود، که مدت زیادی از ازدواج آن ها می گذرد و به خاطر بچه ها در کنار یکدیگر زندگی می کنند و می‌خواهند رابطه را، حتی اگر از نظر روانی و جسمی یکدیگر را ارضا نکنند، حفظ کنند.

عشق خیال انگیز[9]:این عشق در بین زوجهایی مشاهده می‌شود که رابطه‌ی آنها تا اندازه‌ای تازه است. میل و صمیمیّت شدید است، اما زوجها به اندازه‌ی کافی، زندگی مشترک یا تجربه‌های مشترک ندارند که متقابلاً احساس تعهد کنند.

عشق مشفقانه[10]: در این عشق صمیمیّت و تعهد شدید است اما میل ضعیف است . عشق مشفقانه در بین زوجهایی دیده می شود که به مدت تقریباً طولانی با هم هستند و از یکدیگر رضایت دارند، اما جاذبه جنسی آنها از بین رفته است.

عشق ابلهانه[11]: در این عشق میل و تعهد بالاست اما صمیمیت ضعیف است . عشق ابلهانه در زوجهایی دیده می‌شود که یک عنصر مشترک قوی دارند و به همین دلیل تصمیم می گیرند ازدواج کنند، حتی اگر یکدیگر را اصلاً نشناسند.

عشق کامل[12]: این عشق سه عنصر را به طور سخاوتمند در خود جای داده است . عشقی است که همه‌ی ما آن را در خواب می‌بینیم. همان طور که اشترنبرگ می گوید، رسیدن به این مرحله خیلی آسانتر از نگهداشتن آن است.

جدول زیر آنچه را که درباره‌ی روابط دو نفر ، یا هشت شیوه‌ی دوست داشتن گفتیم، به طور خلاصه نشان می‌دهد.

 

 

 

 

 

 

 

2. عشق داستان است

اشترنبرگ پس از صورت بندی نظریه ی مثلثی عشق ، نظریه ی دیگری را مطرح کرد که در متون علمی از آن به عنوان یک فرانظریه یاد می شود. نظریه‌ی جدید او مبتنی بر این فرض است که عشق یک داستان است و هر فردی داستان خاص خودش را از عشق دارد و فهم افراد از عشق متأثر از داستانی است که از عشق دارند.در واقع عشق داستان است و تنها خود ما نویسندگان این داستان هستیم نه ویلیام شکسپیر یا گابریل گارسیا مارکز یا دیگر نویسندگان . همه ی ما داستان آرمانی خاصی در زمینه ی عشق داریم و این می تواند مهم ترین چیزی باشد که در مورد خودمان یاد می گیریم.

هر یک از ما نوعاً یک قصه ی عشق نداریم، بلکه قصه های چندگانه داریم . وجود این قصه های چندگانه بیانگر این واقعیت است که عشق نه تنها از دیدگاه افراد مختلف مفاهیمی متفاوت دارد، حتی از دیدگاه یک فرد نیز، یک پدیده‌ی ساده نیست.

یکی از بهترین کارهایی که می توانیم انجام دهیم شناخت قصه ی خودمان از عشق است. وقتی قصه ی خود را بشناسیم، آگاهانه تر می‌توانیم در انتخاب همسر گام برداریم . و یکی از مهمترین کارهایی که شاید لازم است هر فردی قبل از انتخاب همسر انجام بدهد این است که از قصه‌ی عشق همسر خود با خبر شود.

اشترنبرگ پرسشنامه ای تهیه کرده است که با پاسخ دادن به آن می توانیم قصهی عشق خود را بشناسیم . خوشبختانه کتاب اشترنبرگ به فارسی ترجمه شده است . این کتاب با عنوان « قصه‌ی عشق » توسط آقای علی اصغر بهرامی ترجمه و انتشارات جوانه رشد آن را به چاپ رسانده است . از این کتاب ترجمه‌ی دیگری نیز با عنوان «عشق داستان است» توسط آقای دکتر شاملو به چاپ رسیده است . مطالعه ی این کتاب که هم دارای دیدگاهی عمیق و هم زبانی ساده و قابل فهم است را به همگان توصیه می کنیم.

3. چند تعریف و نظریه دیگر

آرتور و الیان آرون ( 1986 و 1994 ؛آرون و دیگران ، 1991 )  بر اهمیت برانگیختگی هیجانی یا فیزیولوژیک در عشق تأکید می کنند و فرض را بر وجود یک انگیزه ی بنیادی نیمه هشیار قرار می دهند. آنها معتقدند که عشق از انگیزه‌ی گسترش خود نشأت می گیرد. همسران آنچه خود دارند را به طور ناهشیار با آنچه که در دیگری هست همپوشانی می دهند. اگر من عاشق فردی هستم و کیفیتهای وجودی او را تحسین می کنم و از آنها لذت می برم، پس انگیزه مند می شوم که او و ویژگی های او را به خود ملحق کنم .بنابراین عشق به انگیزه ی خود شکوفایی از طریق بسط تجربه ها، توانمند ی ها و کیفیتها کمک می کند. این نظریه هم برای فهم روابط دوستانه و هم روابط عاشقانه کاربرد دارد و به فرایند ناهشیار اولویت می دهد. این نظریه به عقاید یونگ (1875- 1961 ) هم نزدیک است. یونگ معتقد بود که هر کدام از انسانها در درون خود به طور ناهشیار صورت مثالی جنس مقابل را همراه دارند. عشق در واقع فرافکنی کیفیتهای جنس مقابل درونی ماست، بر یک فرد بیرونی که معشوق نام دارد. و شور و اشتیاق همراه با  عشق آرزوی تحقق صورت مثالی« فردیت »[13]  است یا در واقع آرزو و خواست شکوفایی تمام وجوه درونی خویشتن ما است.

الین هاتفیلد ( 1988 ) با تاکید بیشتر بر هیجان، عشق را به این صورت تعریف می کند: «عشق تمایلی شدید و مدت دار برای پیوند با دیگری است و حالتی از برانگیختگی عمیق فیزیولوژیک است. عشق دو طرفه با خرسندی، رضایت خاطر و شور و شعف همراه است و عشق یکطرفه با احساس پوچی، اضطراب و یأس»  (صفحه191).

بابک احمدی. «فصل دشواری‌های تعریف هنر». در حقیقت و زیبایی عــشــق حسی است که به معنای دوست داشتن فرد یا چیزی است. . سال ۱۳۸۶. صفحه ۷۸.

همچنین  هنر عشق ورزیدن، ترجمه میترا میر شکار، تهران، نشر طاووس فرهنگ، چاپ دوم۱۳۸۷، ضمیمه مترجم: احساسی عمیق، علاقه‌ای لطیف یا جاذبه‌ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد اما محدودیت در فکر و عملکرد دارد و می‌تواند در حوزه‌هایی غیرقابل تصور ظهور کند.

4.  بازگشت به خانه یا فرار از خانه

کاغذ سفیدی بردارید کلمه ی « خانه » را بالای صفحه بنویسید . به کودکی خود بروید. به «خانه» فکر کنید و هر کلمه ای که در مورد « خانه » به ذهنتان می رسد را بنویسید حالا کلمه‌ی «خانه» را از بالای صفحه پاک کنید و به جای آن « عشق » را بنویسید؛ آیا معنادار است؟

در اکثر مواقع کلماتی که ما از خانه‌ی کودکی تداعی می‌کنیم با عشق نیز تداعی می شود. این نزدیک بودن تداعی‌ها را چگونه معنا می‌کنید؟ وقتی کودک بودیم خانه منبع اصلی عشق بود . جایی که سیر می شدیم، می خوابیدیم، توجه دریافت می کردیم، می‌خندیدیم، ارتباط داشتیم و محبت را تجربه می کردیم. خانه منبع اصلی عشق در دوره کودکی هر فرد است . در دوران جوانی یا هر دوره دیگری تجربه عشق به نحوی متأثر از این اولین تجربه عشق است.

ما دوست داریم هر شب در محل خاصی بخوابیم، از مسیر خاصی به دانشگاه یا سرکار برویم، همیشه از یک مغازه خرید کنیم، یا تعطیلاتمان را همان جای همیشگی بگذرانیم. این که ما موارد قبلی را تکرار می کنیم، باعث می شود که در دنیای مدام در حال تغییر، احساس ایمنی کنیم.

همین مسأله در مورد تجربیات کودکی نیز اتفاق می افتد، ما کودکی خود را باز تکرار می‌کنیم. ما غالباً موقعیتهایی را جستجو می‌کنیم، که شبیه موقعیت‌های دوره کودکی ما باشد؛ صرف نظر از این که این تجربیات مثبت بوده اند یا منفی « بازگشت به خانه » به همین معنی است، یعنی ما در عشق خود به دنبال تکرار تجربه ها و موقعیت‌های کودکی هستیم.

وقتی کودک ب ودیم خانه منبع اصلی عشق و ایمنی بود . حتی اگر پر از خشونت و یا هرج و مرج بود، هنوز هم «خانه» بود. جایی که سیر می شدیم، می خوابیدیم و توجه دریافت می کردیم. بنابراین « عشق » در ذهن ما ، «خانه» را تداعی می کند.خود « خانه »   هم تداعی های دیگری را در ذهن ما ایجاد می کند. مثلاً اگر پدر و مادر ما دایماً باهم دعوا می کردند، خانه برای ما تداعی کننده‌ی دعوا و هرج و مرج خواهد بود . اگر در خانه به ما توجه چندانی نمی‌کردند، خانه برای ما تداعی کننده ی تنهایی خواهد بود . عشق خانه را تداعی می کند و خانه ویژگی های دیگری را، بنابراین عشق با آن ویژگ یها همراه م یشود.

تصور ما از عشق تصوری است که در خانه شکل گرفته است اگر در خانه «طرد و عدم پذیرش»بوده است ما عشق را با طرد و عدم پذیرش می فهمیم. تصور دیگری نمی توانیم داشته باشیم چرا که تنها تجربه‌ی ما از عشق در خانه رخ داده است. اگر یکی از اعضای اصلی خانواده معتاد بوده است ما عشق را همراه با اعتیاد، دود و دم، مواد و تجربه کرده‌ایم. عشق پدر را بعد از مصرف مواد تجربه کرده‌ایم و اکنون تصور دیگری از عشق نداریم . ما بوسه های پدری را درک کرده‌ایم که دهانش بوی دود می داده است . تجربه‌ی ما از عشق همراه با بوی مواد، مصرف مواد و اعتیاد بوده است، بنابراین بسیار ممکن است که در تجارب بعدی عشق به سوی افرادی برویم که یکی از ویژگیهای اصلی آنها اعتیاد باشد، چرا که ما عشق را اینگونه تجربه کرده‌ایم و تجربه‌ی دیگری از عشق نداریم. به همین دلیل است که بسیاری از افرادی که پدر یا برادر معتاد داشته‌اند در انتخاب همسر نیز معمولاً جذب افراد معتاد می‌شوند. گویی که می خواهند« به خانه بازگردند ».به خانه ای که ویژگی اصلی آن اعتیاد بوده است.

اگر خانه برای ما به معنای احساس هرج و مرج باشد ، ممکن است اشخاص بی‌ثباتی را جست جو کنیم که ما را در ایجاد یک رابطه‌ی غم‌انگیز و پر هرج و مرج کمک کنند. اگر خانه به معنای تنهایی باشد ، ممکن است کسی را پیدا کنیم که به ما عشق، محبت و توجه کافی نداشته باشد، تا بتوانیم احساس تنهایی را باز تکرار کنیم . اگر خانه به معنای ترس باشد، ممکن است جذب کسی شویم که از ما دایماً انتقاد کند و ما را تهدید به ترک شدن کند، تا همیشه این احساس ترس را داشته باشیم . ما به طور ناخود آگاه چیزی را انتخاب می‌کنیم که برای ما آشناست، گویی«به خانه باز می گردیم» .

اما برخی از ما در همان کودکی هم، خانواده‌ی خود را هرگز نپذیرفته ایم. برخی از ما دلمان می‌خواست مادر دیگری داشتیم یا اینکه پدر دیگری داشتیم . برخی از ما پدر اصلی خود را ناپدری می دانستیم و یا اینکه مادر خود را نامادری به حساب می آوردیم. برخی از ما خانه و خانواده‌ی خود را محل مناسبی برای عشق و احترام نیافته‌ایم و از خانه و خانواده‌ی خود بیزار هستیم . اینگونه افراد معمولاً در تجربه‌ی عشق، از خانه فرار می‌کنند و به سوی شرایطی حرکت میکنند که در تضاد با خانه‌ی کودکی باشد . به عنوان مثال اگر فردی خانواده‌ی مذهبی داشته است در فرار از خانه به دنبال خانوادهای خواهد بود که مذهبی نباشد یا اگر خانواده‌ی متمول و ثروتمند داشته است در فرار از خانه ممکن است به سوی خانواده‌ای فقیر حرکت کند . یا اگر خانه برای آنها تداعی تنهایی می‌کند، در عشق به دنبال در جمع بودن می‌گردند، گویا اصلاً حاضر نیستند که به خانه باز گردند . در مواردی می توان فرار از خانه را به عنوان الگوی عشق در افراد مشاهده کرد.

5.آیا عشق کافی است؟

پاسخ این سؤال هم پیچیده است و هم کاملاً ساده . دو نفر که عاشق یکدیگر هستند، هر کدام دیگری را ایده‌ال می داند. مانند دو نوازنده که هر کدام از دید دیگری بسیار زیبا و دلنشین می‌نوازد. اما بعد از ازدواج این دو نفر باید با هم یک آهنگ و یک موسیقی را ارایه کنند و این غیر از هنر نوازندگی به تنهایی ، نیاز به هماهنگی دارد و عنصر هماهنگی آن چیزی است که فراتر از عشق است . ما معتقدیم که هماهنگی در زندگی مشترک، تا حد زیادی قابل یاد گرفتن است و با آموختن مهارتهای ارتباطی، موفقیت ازدواج افزایش می یابد.

ارتباط نزدیک و صمیمانه در ازدواج مانند قایق رانی در میان امواج خروشان است، که تنها با عشق به قایق رانی نمی‌توان از خطرات آن به سلامت گذشت . ما نیاز به لنگری از عشق داریم ، تا پیوندمان را محکم کند نیاز به سازگاری و توافق داریم تا جلیقه‌ی نجات ما باشد و نیاز به یک قطب نما داریم ، تا بدانیم که دو نفری به چه سمتی باید پارو بزنیم، تا از حوادث به سلامتی عبور کنیم.

هیچ فردی بدون مطالعه، در زمینه ی« ارتباط » متخصص نیست . هما ن طور که در هیچ زمینه‌ی دیگری هم بدون یادگیری و دانستن و مطالعه، تخصص کسب نمی‌شود . افزایش دانش درباره‌ی« ارتباط » ،« خانواده » و « ازدواج » به ما کمک می کند تا انتخاب بهتری داشته باشیم و کیفیت ارتباط با همسرمان را بهبود بخشیم .کیفیت ارتباط در زمان نامزدی و قبل از ازدواج معیار بسیار مناسبی است برای آنچه که بعد از ازدواج پیش خواهد آمد. بنابراین اگر بتوانیم کیفیت ارتباط را در زمان نامزدی و قبل از ازدواج بهبود ببخشیم می توانیم کیفیت ارتباط بعد از ازدواج را نیز ارتقا دهیم.

آیا هنوزفکر می‌کنید عشق برای ازدواج لازم است؟

_ چه بسا دو نفر که برای آنها اولین اولویت عشق است اما دقیقه‌ای نتوانند همدیگر را تحمل کنند.

آیا عشق برای شروع زندگی لازم است؟ خیر.

_ اکثر ازدواجهایی که با عشق شروع می شود محکوم به شکست است. زندگی که با عشق و شیفتگی شروع می شود، یعنی از ابتدا خانة آخر را نشان دادن، و این عشق خیلی زود افول می کند.

افلاطون: وصال مدفن عشق است.

یک ضرب المثل چینی: ازدواج گورستان عشق است.

کسانی که خیلی عاشق اند و بال بال می زنند وقتی به هم می رسند عشقشان تمام می‌شود. به خاطر اینکه  تمام عشق خود را ، قبل از ازدواج خرج کرده‌اند. دیگر چیزی ندارند که به پای هم بریزند. اولین اظهار عشق مثل شکستن یک سد است، چرا که انبوه هیجانات و امیال نهفته در پشت این سد می تواند عواقب مختلف و ناشناخته‌ای به همراه داشته باشد. اظهار عشق می تواند«محبوب را فراری دهد»  و یا می تواند «واکنش پذیرای او را به همراه داشته باشد» . اظهار عشق پرده‌ها را فرو می‌ریزد؛ پرده‌هایی که فرد خود را پشت آن پنهان می‌کرد. اظهار عشق ایمنی فرد را به خطر می اندازد و به رفتار های خنثی معنا می دهد و فرد، دیگر نمی تواند خود را پشت انکارها و رفتار های خنثی پنهان کند.

 قبلا گفته‌ایم که مرد و زن  برای هم مثل لباس می مانند. درست است که ما لباسی میخریم که شیک باشد، اما شیک بادوام. چه کسی حاضر است یک لباس شیک بخرد که دو روز دیگر پاره شود؟ خب چرا بخریم؟ ازدواجی که بخواهد به بهانة یک عشق کورکورانه شروع بشود مثل خرید لباس شیک بی دوام است.

دوست عزیز، عشق برای آغاز یک زندگی لازم نیست بلکه مهم این است ، فردی که میخواهیم به عنوان شریک زندگی انتخاب کنیم به دل ما بنشیند. و بتوانیم آن را دوست داشته باشیم. نه اینکه عاشق او باشیم.

 اگر در خواستگاری، طرف مقابل شما نوع حرف زندنش، لحن صدایش، هیکلش، رفتارش، قیافه اش، تفکرش، دیدگاهش و... به دل شما ننشست این ازدواج ،ازدواج خطرناکی است. علف باید به دهان بزی شیرین بیاید.

سوال: اگر موردی پیدا شود که به دل همه‌ی اعضای خانواده نشسته ولی به دل من ننشسته بود چه باید کرد؟ آیا این ازدواج را توصیه می‌کنید؟

جواب: خیر. چون تا آخر عمرت چشمت دنبال جنس مخالف در کوچه و خیابان خواهد بود و می گویی من دنبال یک نفر این شکلی می گشتم ولی خانواده‌ام گفتند نه تو باید با همین ازدواج کنی که به دل ما نشسته.

سوال: اگر به دل من بنشیند ولی به دل خانواده نه چه باید کرد؟

جواب: باز هم توصیه به ازدواج نمی‌کنیم. چون خانواده تا آخر عمر دنبال بهانه می‌گردند تا به او گیر بدهند، که او را اذیت کنند. و در زندگی‌ات تنش ایجاد کنند. و هر گاه مشکلی پیش آید سرکوفت بزنند.

 در ارتباط با به دل نشستن سه حالت بین ما پدید می آید:

حالت اشتیاق: یعنی طرف خیلی به دل آدم می نشیند. در این حالت توصیه به ازدواج می کنیم.

حالت تردید: یعنی از طرف مقابل بدمان نمی آید ولی خیلی هم به دلمان نمی نشیند. برای ازدواج تردید و دو دلی را نادیده نگیرید. لطفا تردیدها را دنبال کنید تا به تصمیم برسید. در تردید تصمیم ممنوع. اگر مردد هستید بیشتر با او رفت و آمد کنید، بیشتر بررسی کنید شاید بقیه‌ی ویژگیهای خوب او باعث شود آن دو تا موردی که به دل شما ننشسته را بی خیال شوید. حالا اگر رفت و آمد هم کردید ولی باز هم به دل شما ننشست به هیچ وجه توصیه به ازدواج نمی‌کنیم.

حالت اکراه: به هیچ وجه طرف مقابل به دل آدم نمی نشیند. در حالت اکراه به هیچ وجه توصیه به ازدواج نمی‌کنیم چون اکراه آرام آرام به انزجار و تنفر تبدیل می شود.

5. حیای عاقلانه و حیای احمقانه

بعضی از افراد فکر می‌کنند اگر دختر یا پسری از خانواده‌ای مذهبی ، نجیب و با ایمان باشد نیازی به دقت و بررسی بیشتر نیست و همین که نماز و روزه را به جای بیاوردکافی است. شخصی خدمت رسول اکرم (ص) آمدند و گفتند من به خواستگاری دختری رفتم و حیا کردم بدون اینکه او را درست نگاه کنم با او ازدواج کردم.رسول اکرم (ص) فرمودند: «ای کاش به او نگاه می کردی که این کار برای تداوم زندگی شما بهتر است.» ممکن است سوال شود که، حیا چه می شود؟رسول الله (ص) فرمودند: دو گونه حیا داریم: حیای عاقلانه و حیای احمقانه. حیایی از روی عقل منشاء در ایمان انسان دارد و بسیار قابل تقدیر و ارزشمند است. و حیای احمقانه همان کم رویی و نابجا و غلط است.

سوال: اگر یک نفر از نظر اقتصادی ، کفویت، اخلاق، نجابت و همه چیز عالی بود ولی به دل ما ننشست چه باید کرد؟

جواب: توصیه به ازدواج با چنین کسی را نمی‌کنیم.  متاسفانه پدر و مادرها در چنین مواقعی حول می شوند و بچه‌ها را به انحراف می‌کشانند. و می‌گویند دیگر همچین کسی گیرت نمی‌آید. پس پدر و مادر عزیز فرزند خودتان را به ازدواج با کسی که به دل او ننشسته وخیلی هم عالی است وادار نکنید.

امام صادق (ع): با کسی ازدواج کن که او را دوست داری و اگر کسی را پدر و مادرت پسندیدند و تو او را دوست نداری به عنوان همسر انتخاب نکن.

دختری خدمت رسول اکرم (ص) آمدند و گفتند که پدرم اصرار دارد که با خواستگاری که برایم آمده ازدواج کنم هر چند پسر خوبی است ولی من او را دوست ندارم. رسول الله فرمودند که آیا من می توانم از شما خواهش کنم که به احترام پدرت بپذیری؟ گفت: حرمت پدرم در جای خود محفوظ ولی من به این مرد علاقه ندارم. رسول الله فرمودند : «اختیار با خود توست»

پدر و مادرهای عزیز؛ زمانه عوض شده الان صد سال پیش نیست که شما برای فرندانتان تصمیم بگیرید. من نه با ازدواج سنتی که پدر و مادر برای فرزند تصمیم می‌گیرم موافق هستم و نه با دوستی های دختر و پسر توی پارک و خیابان.  بلکه چیزی بین این دو را قبول دارم که شما هم اکنون مطالب این کتاب را مطالعه و مشاهده می‌کنید که  در اکثر موضوع‌ها از آیات و روایات استفاده شده و از آن سو ،مسائلی که جوانان درگیر آن هستند را به گونه‌ای توضیح داده‌ایم که کاربردی باشد نه صرفا تئوری.

اول عاقلانه فکر کنید ، ببینید که آیا شما دو تا به هم می خورید. بعد ببین آیا به دل شما نشسته یا نه.

امیر سخن حضرت امام علی (ع)می‌فرمایند: اگر کسی چیزی را دوست نداشته باشد، نگاه به او و یاد او را نیز دوست نخواهد داشت.

 



[1] Triangular theory of love

[2] Passion

[3] Intimacy

[4] Commitment

[5] Closeness

[6] Liking Love

[7] Empty Love

[8] Romantic Love

[9] Romantic Love

[10] Compassionate Love

[11] Fatuous Love

[12] Consummate Love

[13] Individuation

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۸ ، ۰۲:۰۶

ﻣﻌﻴﺎﺭ ﭘﻨﺠﻢ: ﺳﻼﻣﺘﻲ ﺟﺴﻤﻲ، ﺭﻭﺣﻲ و ﺭﻭاﻧﻲ

دوشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۸، ۰۲:۰۵ ق.ظ

کسی که دچار بیماری روحی است ، روزانه چندین قرص اعصاب می‌خورد تا تعادل روحی خودش را حفظ کند یا کسانی که روان درمانی می‌شوند این افراد تا زمانی که درمان نشده‌اند ویا تا زمانی داروهایشان قطع نشده است توصیة ازدواج با آنها را نمی‌کنیم. سلامت روح و روان در ازدواج ضروری است.

اما ما نمی توانیم بگوییم، شما حتما باید با کسی ازدواج کنید که از نظر جسمی سالم باشد. نه. با کسی که از نظر جسمی دچار اختلال است می‌شود ازدواج کرد. ولی ما باید از او بخواهیم که خیلی واضح دربارة بیماری‌اش برای ما توضیح دهد. کِی دچار این بیماری شده و چرا؟ برای درمان چکار کرده است و زیر نظر کدام پزشک بوده است؟ چه قرص‌هایی مصرف می‌کند؟ آیا بیماری‌اش علاج دارد و.... . ما اعتمادی به پاسخی که او می‌دهد نمی‌کنیم. البته نمی‌گویم بدبین باشید بلکه می‌گویم چشمهایتان را باز کنید. می‌رویم پیش یک پزشک دیگر و می‌گویید من با کسی می خواهم ازدواج کنم که مثلا تالاسمی مینور یا صرع یا سردرد میگرنی دارد. ( دکتری که شما انتخاب می کنید و نه دکتری که او پیشش بوده). چون ممکن است اطلاعاتی را به شما ندهد.

بپرسید که اگر این بیماری قابل درمان است طول درمان آن چقدر است؟ آیا احتمال عود کردن و شدت گرفتن دارد؟ احتمال انتقال به فرزند را  از طریق وراثت دارد؟ ممکن است دکتر بگوید که من باید آزمایشهای جدیدتری را انجام دهم یا نیاز به پروندة او دارم، باید با دکتر همکاری شود. بعد از همة این کارها اگر دلتان خواست می‌توانید با او ازدواج کنید.

آیا می شود با یک فرد معلول و یا جانباز ازدواج کرد؟

بله. ولی شرط دارد.

شرط اول)ازدواج از سر دلسوزی  وترحم  وفداکاری نباشد

شرط دوم)مراجعه به مراکز نگهداری معلولین

شرط سوم)گفت وگو با کسانی که با این افراد ازدواج کرده‌ و زندگی می‌کنند

شرط اول)ازدواج از سر دلسوزی  وترحم  وفداکاری نباشد. فداکاری و ایثار می تواند دلیل و عامل شروع یک زندگی باشد ولی عامل دوام آن نیست. چون بعد از مدتی این هیجانات و احساسات فروکش می‌کند. و بعد می‌بینید که دیگر تحملش را ندارید. کسی که می خواهد این کار را بکند باید یک آدم خیلی خاص و با کرامت و با روحی بزرگ و مسئول باشد. ما ازدواج با این عزیزان را به عنوان یک نسخة عمومی تجویز نمی‌کنیم. چون هر کسی از عهدة آن بر نمی‌آید و قادر نیست. باید بداند که این کار، ایمان بالا و پایداری می خواهد.

شرط دوم)مراجعه به مراکز نگهداری معلولین. حالا اگر احساس کردید می توانید از عهدة این کار برآیید، که با یک عزیز ویلچری ازدواج کنید توصیه می‌کنیم ، قبل از تصمیم‌گیری نهایی به یکی از مراکزی که با این عزیزان سر و کار دارند، بروید. و با مشاورین آن مرکز صحبت کنید و از ویژگیهای جسمی و روانی آنها اطلاعات بگیرید و از محدودیتهای حسی و حرکتی و حساسیتهای رفتاری آنها بیشتر آشنا شوید.

شرط سوم)گفت وگو با کسانی که با این افراد ازدواج کرده‌ و زندگی می‌کنند. حتما به سراغ کسی بروید که با این عزیزان ازدواج کرده‌اند و از سختیها ، چالشها ، دردسرها و پستی بلندیهای این نوع زندگی سوال کنید. بپرسید که آیا اذیت شده‌اند یا نه؟ از زندگی‌اش لذت می‌برد یا نه؟

اطلاعات بگیرید و با چشم باز عمل کنید. ببینید آیا می‌توانید تا پایان عمر این مساله را بپذیرید؟ ممکن است یکسال دیگر پشیمان شوید. ممکن است از دست هم عصبانی شویید. آیا آن موقع پشیمان نمی‌شوید؟ آیا می‌توانید با نگاههای مردم که احیانا ترحم آمیز و پرسشگرانه و متاسفانه متلک آمیز کنار بیایید؟ ببینید می‌توانید بخاطر بالا و پایین شدنهای زندگی، همسرتان را بخاطر شرایط جسمی‌اش تحقیر نکنید؟ می‌توانید همیشه جوری در خدمتش باشید که نقصش را احساس نکنید؟ ازدواج با این عزیزان کار قشنگی است و آفرین بر کسی که این کار را انجام می دهد. ولی ببینید اهل این کار هستید یا جوگیر شده‌اید؟

از آیت الله قمی سوال کردند که آیا شما ازدواج با آدم جانباز و معلول را توصیه می کنید؟

«ازدواج کن ولی با همسری که عشق و لذت، تو را به سمت او ببرد نه ترحم و رغبت.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۸ ، ۰۲:۰۵

ﻣﻌﻴﺎﺭ چهارم: اﺻﺎﻟﺖ ﺧﺎﻧﻮاﺩﮔﻲ

يكشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۸، ۰۲:۰۳ ق.ظ

اصالت خانوادگی بسیار بسیار مهم است، زیرا اینجا آمریکا نیست که هیچ اهمیتی به خانواده داده نشود. اصالت خانوادگی یعنی ما وقتی ازدواج می‌کنیم با یک شاخه از یک درخت ازدواج می‌کنیم و این درخت باید درخت پاکی باشد. به نظر شما اگر ریشة یک درخت در فاضلاب باشد و با نجاست رشد کرده باشد با درختی که در خاک حاصلخیز و آب رودخانه پرورش یافته باشد یکی است؟

بزرگان ما خیلی تاکید دارند که با کسی ازدواج کنید که کریم الاصل باشد. (یعنی اصالت خانوادگی داشته باشد) یعنی خانواده خوش‌نام باشد. البته ممکن است پدریا مادر کسی معتاد یا به هر دلیلی زندان باشد یعنی خانواده سلامت خانوادگی نداشته باشند ولی اصالت داشته باشند. اگر من پدرم هم اعدام شود باعث نمی‌شود که اصالت خانواده خدشه دار شود. ولی سلامت خانواده را زیر سوال می‌رود.

ازدواج با کسی که اصالت خانوادگی ندارد به هیچ وجه توصیه نمی شود ولی ازدواج با کسی که سلامت خانوادگی ندارد در صورتی که با تحقیق بیشتری صورت گرفته باشد اشکالی ندارد. علت هم این است که در این خانواده احتمال جرم و خطا بیشتر است.

اگر خانواده ای صالح و شایسته و خوشنام باشد اصالت خانوادگی دارد. اصالت خانوادگی چیز عجیب و غریبی نیست.

رسول اکرم (ص): دقت کنید که نسل و فرزند خویش را در چه ریشه ای قرار می‌دهید و بدانید که این ریشه اثری پنهانی دارد.

رسول اکرم (ص): با خانوادة صالح ازدواج کنید چرا که نطفه (ژِن) اثر گذار است.

ازدواج فامیلی ممنوع

ازدواج با خانواده‌ای که اصالت دارد به معنی ازدواج فامیلی نیست. ازدواج فامیلی ممنوع، ممنوع، ممنوع، ممنوع است. ما ازدواج فامیلی را به هیچ وجه توصیه نمی‌کنیم.

به دو دلیل ازدواج فامیلی را توصیه نمی کنیم:

دلیل اول:عدم شناخت درست از فامیل

 بعضی می گویند من  با پسر عمو یا خاله و عمه و دایی ازدواج می کنم چون آنها را می شناسیم پس ریسک آن برای طلاق کمتر است. در صورتی که اینگونه نیست. چون انسانها برای هم فیلم بازی می کنند و جلوی هم نقاب می زنند. شما از کجا می دانید که خاله یا عمه و دایی و عموی شما در زندگی شان مشکلی ندارند. ممکن است شما که خانة آنها می روید جلوی شما فیلم بازی کنند و شما متوجه نشوید که تا چند دقیقة پیش با هم جنگ و دعوا داشته اند.

دلیل دوم:پژشکی و ژنتیکی

در ازدواج فامیلی احتمال خطر و ریسک برای اینکه بچه با یک اختلال (منگل و معلول و...) به دنیا بیاید 3.5 درصد است. در ازدواج فامیلی به صورت دختر یا پسر خاله، عمو، عمه و دایی احتمال بروز اختلال در بچه 20 درصد است. یعنی 5.5 برابر. یعنی اگر این خانواده صاحب 5 فرزند بشوند حداقل یکی از این پنج فرزند بلاشک معلول ، عقب افتاده، تالاسمی، هموفیلی و خواهد بود. و تازه معلوم نیست فرند اول اینگونه باشد یا دومی و سومی. و این حد اقل است ممکن است تمام بچه ها دچار مشکل بشوند. اختلالاتی که در ازدواجهای فامیلی شایع است اینها هستند: عقب ماندگی ذهنی، کند ذهنی، بیماریهای قلبی و عروقی، بیماریهای خونی مثل تالاسمی و هموفیلی، بیماریهای متابولیکی، بیماریهای هورمونی مانند اختلال در هورمون رشد. ناشنوایی و نا بینایی.

رسول خدا (ص): با بستگان نزدیک خود ازدواج نکنید چرا که این کار فرزندان ضعیف را به دنبال دارد.(محجه الابیضاء جلد3 ص9)

اشکالی دارد کسی ازدواج فامیلی بکند ولی قبل از آن مشاورة ژنتیک انجام بدهد؟مگر مشاورة ژنتیک برای ازدواجهای فامیلی نیست؟ نه. چون 8000 بیماری ژنتیکی که بوسیلة ژنها منتقل می شود وجود دارد که قابل ردیابی قبل از ازدواج است. در ایران از دو راه و با دو سری آزمایش در ازدواجهای فامیلی به شما می گویند که آیا فرزند شما احتمال اختلال در آن هست یا نیست. از جمله با سنوگرافی سه بعدی و چهار بعدی که 100 نوع بیماری ژنتیکی از این طریق قبل از ازدواج قابل شناسایی است. دوم از طریق آزمایشهای ژنتیکی و کروموزومی که در این آزمایشها هم 100 بیماری قابل شناسایی است (از جمله تالاسمی و هموفیلی و سندرم داون) از مجموع 8000 بیماری ژنتیکی در ایران تنها 200 نوع قابل شناسایی است. وقتی شما آزمایش می کنید و می گویند منعی برای ازدواج فامیلی ندارید این حرف خنده دار است.

در کشورهای پیشرفته ازدواجهای فامیلی جزو ازدواجهای ممنوع و پرخطر است.بعضی ها آزمایش ژنتیک و مشاورة ژنتیک را یکی می گیرند. در صورتی که آزمایشگاه ژنتیک مخصوص موارد خاصی مثل ازدواجهای فامیلی است. ولی مشاورة ژنتیک مال همه است. درمشاورة ژنتیک نمونه برداری و تصویربرداری نمی شود.

بلکه با شما صحبت می کنند و نمودار و جدول می کشند و بعد اظهارنظر می کنند. در کشورهای پیشرفتة دنیا مشاورة ژنتیک اجباری است.

*این افراد حتما باید مشاورة ژنتیک قبل از ازدواج را انجام بدهند و گرنه خیانت کرده اند:

الف: اگر یکی از دو نفر (زن یا شوهر) و یا هر دو معلولیت مادرزادی یا بیماری ارثی داشته باشند.

ب: اگر خانمی که می خواهد ازدواج کند سن آن بالای 33 یا پایین 18 باشد. البته ما خانمهای زیر 18 سال را توصیه به ازدواج نمی کنیم. و یا اگر آقایی سنش بالای 40 سال باشد.

پ: اگر زن و شوهر سالم هستند ولی خواهر و یا برادر و مادر و پدرشان به یک بیماری ژنتیکی مبتلا هستند.

ت: اگر هر دو یا یکی از آنها شغلشان جزو مشاغل پرخطر باشد (کار در مراکز هسنه ای و کارخانه های تولید مواد شیمیایی)

* در ازدواج فامیلی با درجة 4 (مثلا نوة عمه با نوة دایی) احتمال بیماری ژنتیکی 5% است. در صورتی که در ازدواج غیر فامیلی یک و نیم درصد است. البته این درصدها در صورتی است که دو طرف خانواده هایشان سالم باشند.

* کسانی که می گویند ما ازدواج فامیلی می کنیم ولی بچه دار نمی شویم حرفی از سر احساسات می زنند. اینها شعار است. اگر چند سال بعد مرد هوس کرد که بچه داشته باشد چی؟ آیا این ریسک را می کنید یا اینکه از شیرخوارگاه بچه می آورید در این صورت آیا آن را مثل بچة خودتان بزرگ خواهید کرد. از کجا معلوم مرد هوو نیارد؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۸ ، ۰۲:۰۳

معیار سوم: رسیدن به بلوغ(بخش دوم)

شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۸، ۰۲:۰۰ ق.ظ

7. بلوغ اخلاقی

دوری گزیدن از صفات اخلاقی منفی  و  روی آوردن به  صفات اخلاقی مثبت

کسی که به بلوغ اخلاقی رسیده باشد خوش اخلاق است. رفتارهایش با وقار ،کنترل شده و در چهارچوب است، کینه توزی و کج خلقی، قهر، بد دهنی، بی‌ادبی، ریا و تظاهر نمی‌کند.

حضرت امام صادق (ع) می‌فرمایند : با انسان بد اخلاق ازدواج نکنید.

چنین کسی مدام می خواهد شما را مسخره کند و دست بیاندازد.

شاید بهترین نتیجه‌ی رسیدن به بلوغ اخلاقی، دوری گزیدن از صفات اخلاقی منفی از جمله: بدزبانی، کج خُلقی، کینه توزی، بی‌ادبی، بی انضباطی، هرزگی و روی آوردن به صفات اخلاقی مثبت از جمله انعطاف پذیری، حق پذیری، حسن ظن و... باشد.

8. بلوغ اقتصادی

آیا میل و علاقه و جربزة کار کردن دارد؟

یکی دیگر از شرایط ازدواج که لازم است جوانان به ویژه آقایان آن را کسب نمایند، توانمندی اقتصادی است و مقصود از این توانمندی آن است که فرد بتواند به خوبی و در حدّ متعارف زندگی خود را اداره کند و باید دخترخانم‌ها دقّت داشته باشند که مقصود ما از توانمندی اقتصادی توانمندی بالقوّه است. یعنی توانایی اداره‌ی خانواده را داشته باشد و کافی است تنها بخشی از این توانمندی به فعلیت رسیده باشد. یعنی این آقای جوان که قصد تشکیل خانواده دارد، باید بتواند در حدّ مخارج زندگی خود تا حدودی استقلال داشته باشد و کاملاً متّکی به پدر و اموال او نباشد.

مثال ) اگر در ماه با فعّالیتی معادل 15 ساعت مبلغی را کسب میکنه، هنگام خواستگاری مطرح کنه که من میتونم ساعات فعّالیت‌هامو به دو برابر یعنی 30 ساعت افزایش بدم و درآمدم رو دو برابر و بیشتر کنم. اون باید گوشه‌ای از فعّالیت و توانمندی خودش رو به نمایش گذاشته باشه و بدیهیِ تا وارد عرصه‌ی فعّالیت نشده باشه، هر وعده‌ای بده، جز تخیّلات چیزه دیگه‌ای نیست. وقتی خانواده‌ی دختر همچنین زمینه‌هایی را در این آقای جوان مشاهده کردند، باید برای شکل گیری ازدواج او همّت گمارند. انتظار نداشته باشند همین الان به قلّه برسد.

مقصود اینکه جوان تجربه‌ی درآمد و استقلال در هزینه کردنِ درآمد خویش را داشته باشد تا بتواند طرحهای اقتصادی خود را به اجرا درآورد. یعنی با تجربه‌ای که به دست آورده است محاسبه کند که آیا اگر ازدواج کند و پس از یکسال دوران عقد هم به این شکل ادامه دهد، آیا توانمندی ازدواج را پیدا خواهد کرد یا نه؟ خانواده‌های طرفین نیز توانمندی او را بپذیرند. اگر گوشه‌ای از فعّالیت او به ثمر نشست، انتظار نداشته باشند او کاملاً مستقل باشد و بگویند تا وضع مالی تو خیلی خوب نشده، وقت ازدواج تو نیست. چه بسا ازدواج او موجب گردد فعّالیت او سرعت بیشتری پیدا کند. یکی از اشکالات جوانان ما این است که استعدادهای خود را دیر ظاهر می نمایند. توانمندی‌های آنان غیر قابل انکار است، امّا متأسفانه دیر وارد بازار کار می‌شوند و باید بدانیم هر چه یک جوان دیرتر وارد عرصه‌ی زندگی و فعّالیت اقتصادی خود بشود، به مراتب کار ازدواج و تشکیل خانواده برایش سخت تر می شود.

در پایان نکاتی را به طور فشرده و مختصر خاطر نشان می‌کنیم:

­­_توانمندی اقتصادی در ازدواج این است که فرد بالقوه توانایی داشته باشد که اگر زندگی مشترک تشیکل داد، بتواند اداره کند و بخشی از این توانایی به ظهور رسیده باشد.مثال)دختر خانم محترم: اگر پسری آمد برای خواستگاریت که خانه و ماشین و همة امکانات زندگی را داشت ولی همه را از پدرش گرفته بود و از خودش هیچ نداشت به هیچ وجه برای زندگی قابل اعتماد نیست. ولی اگر کسی کارمندی باشد که ماهیانه 800 هزار تومان حقوق می‌گیرد و خانه و ماشین هم ندارد ولی توانسته با همین حقوق کم دو میلیون تومان هم پس انداز کند قابل اعتماد تر است تا مورد اولی.چون جربزة کارکردن دارد.

_ رسیدن به بلوغ اقتصادی صرفاً مربوط به پسران نمی شود؛ بلکه دختران هم باید مدیریت و برنامه‌ریزی مخارج را بلد باشند تا بتوانند زندگی همراه با پیشرفت، آرامش و دوری از فقر مادی و روحی داشته باشند.

مثال)دختری که تا دیروز هرچی میخاست پدرش براش میخرید ، هر روز تو بازار بود. هر روز یه لباس جدید میپوشید ،دیگه باید یواش یواش عادت کنه که ولخرجی نکنه،پس انداز کنه که اگر شوهرش پول کم آورد کمک خرجش بشه. وگرنه سنگ رو سنگ بند نمیشه و شوهرش باید دو یا سه یا چهار نوع شغل داشته باشه. تا بتونه هزعلاوه بر هزینه های خونه هزینه های خانمش رو تامین کنه. دختر خانم ها کوتاه بیایین.

_ بهانه‌هایی همچون ادامه‌ی تحصیل، سربازی و... هرگز مانعی برای رسیدن به بلوغ اقتصادی نیست؛ چون می توان از طریق مشغول شدن به مشاغل پاره وقت (ترجیحاً مرتبط با استعداد و رشته ی تحصیلی) به داشتن پس انداز و آشنایی با بازار کار و عوامل آن رسید.

_ برای رسیدن به بلوغ اقتصادی باید به حداقلهای عرفی رسیده باشید؛ یعنی در پی کم کردن وابستگی اقتصادی خود از خانواده باشید و درآمد حدّاقلی برای خود داشته باشید. مثال) میل و علاقه و جربزة کار کردن دارد. (این مورد مختص آقایان است، البته خانم‌ها هم داشته باشند اشکالی ندارد) آیا برای اینکه درآمدی داشته باشد تلاشی می‌کند که لااقل مقداری از مخارج خانواده را تامین کند. کسی که پدر او مخارجش را می دهد به بلوغ اقتصادی نرسیده است.

_ برای آینده‌ی خود برنامه‌ریزی و طرح اقتصادی داشته باشید. یعنی نسبت به سؤال هایی از قبیل روش کسب درآمدتان چیست؟ چه میزان پس انداز می توانید داشته باشید؟ امکان تهیه ی مسکن برای زندگیتان )خرید یا اجاره( چه زمانی محقّق می شود، جواب روشنی داشته باشید. مثال)کسی که به بلوغ اقتصادی رسیده است خوب هزینه میکند و درست هم  پس انداز میکند. کسی که ماهی 3 میلیون درآمد دارد ولی آخر ماه هیچی پس انداز نکرده و همه را خرج کرده است به بلوغ اقتصادی نرسیده است. چون هنر مدیریت آن پول را ندارد.

_ برنامه‌ریزی اقتصادی امروز باعث می شود که فردایی داشته باشید که دخل و خرج را همراه با در نظر گرفتن رفاه همسر و خانواده تنظیم کنید و به پیشرفت بیشتر به همراه پس انداز و دوری از خساست برسید. این ها همه جزء لوازم آرامش و خوشبختی است.مثال)پسری که خواستگاری یک دختر می رود باید کاری ثابت و درست و حسابی داشته باشد. منظور ما این نیست که کارمند ثابت فلان شرکت باشد. یک بنایی که سه سال است بنایی می کند یا آشپزی که چند سال است آشپزی می کند و... هر کاری که شرافتمندانه است و ثبات دارد.

هرچه زودتر به حد معقولی از توانایی اقتصادی برسید، زودتر شرایط برای ازدواجتان فراهم می‌شود و قدرت انتخاب بالاتری خواهید داشت.

اگر حس می‌کنید که نمی توانید برای درآمدتان برنامه ریزی داشته باشید، بهتر است الگوی مناسبی برای خود پیدا کنید و از او در این زمینه راهنمایی بخواهید.

9. بلوغ اَشُّد

کسی که به همة بلوغ ها رسیده باشد، بلوغ اشد دارد.

بلوغ اَشُّد مجموعه‌ای از بلوغهای جنسی، روانی و عاطفی،اجتماعی ،فرهنگی،اقتصادی ،و عقلی است که هریک شاخص مخصوص خود دارند. بطور مثال شاخص بلوغ جنسی، رشد قوّه‌ی غریزه‌ی جنسی است و بسیار واضح و روشن است که این حس در پسران و دختران بر اثر عوامل فیزیولوژی  بروز می‌کند و در این مسأله کسی تردیدی ندارد. امّا از مشکلاتی که درخصوص شناسایی این نشانه ها در جوانان در جامعه‌ی کنونی ما وجود دارد، این است که محرّکهای بلوغ جنسی در جامعه زیاد شده است. این محرّکها  اعم از محرّکهای غذایی، ارتباطی، تصویری و..._  رو به افزایش است. و از این رو متأسّفانه شاهد بلوغ زودرس جنسی جوانان در سنین پایین شده‌ایم. در حالی که متأسّفانه سنّ رشد و بلوغ عقلی و اجتماعی آنان کاهش نیافته است و به عبارتی دیگر، باید گفت میان بلوغ جنسی جوانان با بلوغ عقلی و اجتماعی فاصله‌ی زیادی افتاده است.

 بطور مثال نوجوان در دوازده سالگی در جامعه‌ی کنونی به بلوغ جنسی می رسد ولی تا 22 سالگی هنوز به بلوغ عقلی راه نمی‌یابد و بدیهی است تا جوان به بلوغ فکری و عقلی نرسد، زمینه ی ازدواج در او فراهم نمی‌گردد. این بلوغ جنسیِ زودرس عواقب خطرناکی را برای جوانان ما بوجود می‌آورد که از جمله‌ی آ نها بحرانهای روانی و اختلالات رفتاری این جوانان است. متأسّفانه بعضی در همین حالات بحرانی توصیهای غیرمنطقی و جاهلانه برای بهبود اوضاع روانی آنان می‌نمایند که به او زن بدهید تا حالش بهبود پیدا کند؛ یا اینکه زود شوهرش بدهید تا حالش خوب شود. در حالی که این دختر یا پسر در حال حاضر اصلاً در وضعیت عادی و طبیعی از نظر فکری قرار ندارد و گاهی شرایط را با تصمیم نابجا برای او سخت تر و شدیدتر می‌کنند.

از جمله اینکه:  گاه دیده می‌شود متأسّفانه برخی افراد جاهلانه یا عمداً بیماری فرزند خویش را از خانواده‌ی عروس یا داماد مخفی می‌کنند تا ازدواج صورت گیرد. و دلیل این کار را در این می‌دانند که این بیماری هیجانات ناشی از غرایز جنسی است که با ازدواج برطرف می شود. بطور مسلّم چنین ازدواجی آینده‌ی روشنی نخواهد داشت و پدر و مادرانی که مبادرت به چنین کاری می‌کنند خیانت بزرگی را نسبت به طرف مقابل روا می دارند.

کسی که به همة بلوغ ها رسیده باشد بلوغ اشد دارد. بلوغ اشد یک کلمة قرآنی است

سورة قصص آیة 14،سورة حج آیة 5. بلوغ اشد یعنی رشد نهایی و بلوغ تمام و کمال.

سورة قصص آیة 14 :  وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَىٰ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا ۚ وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ

و چون موسی به سن عقل و رشد رسید و حد کمال یافت ما به او حکم نبوت و مقام علم عطا کردیم و چنین پاداش به مردم نیکوکار می‌دهیم.

سورة حج آیة 5:   ... ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ۖ وَمِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّىٰ وَمِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَىٰ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلَا ...

جمع بندی بلوغ‌ها

در پایان این گفتار، به این نکته اشاره می‌کنیم که گاه برای فراهم آمدن شرایط اوّلیه، ممکن است چند سال نیاز به زمان داشته باشیم و این شرایط را باید بطور نسبی کسب کرد نه بطور مطلق. هیچ یک از این شرایط مطلق و کامل کسب نمی‌شود.  نباید در عقلانیت، عقل شما حتماً به عقلانیت شخصیتی مانند علامه طباطبایی!  برسد؛ بلکه باید حداقل‌های عرفی جامعه را کسب نمایید تا توانایی اداره‌ی یک خانواده  را به دست آورید. امید است با همکاری والدین و جامعه این شرایط فرهنگ سازی شود. ان شاء‌‌‌‌‌‌الله


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۸ ، ۰۲:۰۰

معیار سوم: رسیدن به بلوغ(بخش اول)

جمعه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۸، ۰۱:۵۷ ق.ظ

بلوغ یعنی رشد کافی. وقتی انسان به رشد کافی رسید می تواند ازدواج کند. هنگامی که از واژه‌ی بلوغ سخن به میان می آید، به ذهن ما بیشتر بلوغ جنسی خطور می‌کند. منظور از بلوغ، صرفاً بلوغ جنسی نیست؛ بلکه ﺑﻠﻮﻍ ﺩﺭ 9 ﺯﻣﻴﻨﻪ می باشد:

1)ﺟﻨﺴﻲ: پایان دوران کودکی و آغاز دوران جوانی و رشد قوّه‌ی غریزه‌ی جنسی است.

2)ﻋﻘﻠﻲ یا ذهنی یا فکری: عاقل کسی است که سنجیده رفتار می‌کند. یعنی بداند هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.

3)ﻧﻜﺎﺡ: بلوغ عقلی+بلوغ جنسی

4)ﻋﺎﻃﻔﻲ: کسی که احساساتش رو کنترل ، ابراز و مدیریت کند .

5)اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ:کسی که نسبت به دنیای پیرامونش احساس مسئولیت می‌کند.

6)ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ: قدرت تشخیص درست از غلط و تصمیم گیری بدون تعصّب نسبت به آداب و رسوم غلط خانوادگی و فامیلی .

7)اﺧﻼﻗﻲ: دوری گزیدن از صفات اخلاقی منفی  و  روی آوردن به  صفات اخلاقی مثبت

8)اﻗﺘﺼﺎﺩﻱ: آیا میل و علاقه و جربزة کار کردن دارد.

9)بلوغ اشُدّ: کسی که به همة بلوغ ها رسیده باشد، بلوغ اشد دارد.

1. بلوغﺟﻨﺴﻲ

یعنی پایان دوران کودکی و آغاز دوران جوانی و رشد قوّه‌ی غریزه‌ی جنسی است.

بلوغ جنسی پایان دوران کودکی و آغاز دوران جوانی است . کسی که به این مرحله می رسد نه بچه است و نه بزرگ. بلوغ جنسی یک تولد مجدد هست . وقتی به این بلوغ می‌رسیم در جسم ما تغییراتی پدید می‌آید و همچنین در روح و روان و رفتارهایمان.

بلوغ جنسی در خانم‌ها معمولا بین 9 تا 14 سالگی اتفاق می‌افتد و در آقایان بین 11 تا 15 سالگی . این که می‌گوییم یکی از معیارهای ما برای ازدواج بلوغ جنسی است ، منظور ما این نیست که مثلا اگر یک دختر 10 ساله یا یک پسر 15 ساله به بلوغ جنسی رسید، برود ازدواج کند . منظور ما این است که برای ازدواج حتما باید از بلوغ جنسی عبور کرده باشیم . می‌دانید چرا ؟

چون کسانی هستند بلوغ دیر رس دارند . دختری 18 ساله می‌باشد ولی هنوز بالغ نشده است . این دختر نیاز به درمان دارد . نمی‌تواند بگوید چون من 18 سالم شده می‌خواهم ازدواج کنم . باید مطمئن شوید از بلوغ جنسی عبور کرده‌اید یا نه . ولی اشتباه نکنید رسیدن به بلوغ جنسی به منزله ای این نیست که بروید ازدواج کنید .

لازم است پیرامون تغییرات جنسی و جسمی و بهداشت و احکام مربوط به آن اطّلاعات کافی داشته باشید.

 البته تنها رسیدن به بلوغ جنسی و جسمی برای ازدواج کافی نیست. این بلوغ بدون حضور عقل و دیگر بلوغها هرگز شما را به آرامش و ازدواج سالم و موفّق نمی‌رساند.

2. بلوغ عقلی یا ذهنی یا فکری

در فرهنگ دینی  ما «جهل » در برابر «علم » قرار ندارد. در حالی که در فرهنگ یونانی «جهل » در برابر «علم » واقع می شود. در فرهنگ اسلامی و قرآن کریم و روایات حضرات ائمه «عقل » و «جهل » در مقابل هم واقع می‌شوند از جمله «اصول کافی باب عقل و جهل » چه بسا کسی که عالم باشد ولی در زمره‌ی جاهلان قرار دارد نه عاقلان. «رُبَّ عالمٍِ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ » ؛ چه بسا عالمی که جهلش او را کشته است.(نهج البلاغه، حکمت 107)

شاید دانشجویی در فراگیری علم از بهره‌ی هوشی بالایی هم برخوردار باشه و هزاران ابیات شعر را در حافظه داشته باشه، در المپیادهای مختلف رتبه‌های بالایی کسب کرده  باشه، در جشنواره‌ی خوارزمی رتبه‌ای ممتاز کسب کرده باشه، با این اوصاف علی رغم علم بالایی که داره اما از عقل کافی برخوردار نباشه.

عاقل کسی است که سنجیده رفتار می‌کند. یعنی بداند هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.

کسی که به این بلوغ رسیده باشد هر حرفی رو هر جایی نمی‌زند ، هر کاری رو هر جایی نمی‌کند ،‌ با رفتارها و حرف‌هایش ایجاد تنش نمی‌کند .

علی علیه السلام فرمودند: عاقل اول فکر می‌کند سپس حرف می زند . جاهل اول سخن می‌گوید سپس فکر می‌کند .

مثال یک) یه چیزی میگه بعد میگه چی گفتم ؟! کسی که به بلوغ عقلی رسیده نصیحت پذیره . کسی که به این بلوغ نرسیده به نصیحت کسی گوش نمیکنه . توانایی درک شرایط رو نداره . هر چی براش توضیح میدی بازم حرف خودش رو می زنه . انگار اصلا نمی تونه متوجه بشه ، اوضاع از چه قراره؟

مثال دو)کسی که به بلوغ عقلی رسیده باشه توانایی حل مساله رو داره . کسی که به بلوغ ذهنی نرسیده این توانایی رو نداره . می بینی ده‌ها مساله‌ی حل نشده دور و برش وجود داره . وقتی باهاش حرف میزنی ، هزار تا کار نمیه کاره و رها شده داره . کسی که به بلوغ عقلی رسیده در ارتباط با خودش و خانواده‌اش مسئولیت پذیره .

مثال سه)امشب مهمون داریم . همه‌ی اهل خونه دارن کار میکنن . پسر 20 ساله‌ی دانشجو جلوی تلویزیون ولو شده داره پیامک بازی میکنه !  این قطعا به بلوغ عقلی نرسیده.از اون طرف برادر کلاسه ششمش درسش رو خونده میاد میگه مامان کاری هست من انجام بدم ؟ اون با 20 سال سن به بلوغ عقلی نرسیده ولی این پسر 12 ساله رسیده . چون این در ارتباط با خانواده خودش رو مسئول میدونه اون نمیدونه .و یا برعکس دختر را فرض بگیرید.

یکی از ویژگی‌های کسانی که به بلوغ عقلی رسیده‌اند این است که مسئولیت پذیرند و پاسخگوی نتیجه کارهای مربوط به خودشان هستند . کسی که نه مسئولیت قبول می‌کند و نه پاسخگو اعمالش هست به بلوغ عقلی نرسیده .

ببینید آیا با حق کنارمی‌آید ،روحیه‌ی حق پذیری دارد یا به دنبال اثبات خودش است. اگر روحیه‌ی حق پذیری داشت به بلوغ عقلی رسیده است .

تشخیص کسی که به بلوغ عقلی رسیده است:

آیا در مقابل خودش مسئول هست؟ آیا کارهای شخصی‌اش را خودش انجام می‌دهد؟ آیا در مقابل خانوادش مسئول هست؟ آیا سنجیده رفتار می‌کند؟ یعنی می‌داند "هر سخن جایی و هر نکته مکانی"؟

3. بلوغ نکاح

بلوغ عقلی+بلوغ جنسی= بلوغ نکاح

 کسی که به بلوغ عقلی و جنسی رسیده باشد می‌گوییم که به بلوغ نکاه رسیده است.

سورة نساء آیة 6 : «یتیمان را بیازمایید تا هنگامی که به سن ازدواج برسند (بلوغ نکاح) و اگر در آنها رشد کافی یافتید اموالشان را به آنها بدهید»

4. بلوغ عاطفی

کسی که احساساتش رو کنترل و  ابراز و مدیریت کند.

کسی که به بلوغ عاطفی رسیده باشد ،‌قابلیت برقراری رابطه‌ی عاطفی با اطرافیان را دارد . کسی که به این بلوغ رسیده است می‌داند احساساتش را کنترل و ابراز و مدیریت کند .

مثال یک)باید یاد بگیرم که کجا بخندم؟ ، کجا گریه کنم ؟‌ کجا داد بزنم ؟ ،‌ کجا  اشک بریزم ؟  کسی که به بلوغ عاطفی رسیده میتونه احساساتش رو مدیریت کنه . میتونه در شرایط حاد و بحرانی و عصبانیت به هم نریزه . ماشین خورده به ماشین جلویی ، هیچ اتفاقی هم نیافتاده ، دو تا سپر خوردند به هم ، بر میگرده میگه گاری چی !!! این به بلوغ عاطفی نرسیده . نمیتونه احساساتش رو مدیریت کنه . خب برگرد یه نگاه کن اون میگه عذر می خوام تو هم بگو ایرادی نداره .

مثال دو) کسی که به بلوغ عاطفی رسیده باشه ، در اکثر موارد میتونه خطای دیگران رو نادیده بگیره ، نه این که بخواد با هر خطایی برخورد تند و خصمانه بکنه . کسی که به این بلوغ رسیده باشه توی برخورداش انعطاف پذیره . کسی که به بلوغ عاطفی رسیده باشه ، تحمل انتقاد رو داره . تذکرات و حرفهای منطقی دیگران رو با جان و دل می پذیره . توی شکستها و ناکامی‌ها خودش رو نمی‌بازه. دست و پاش رو گم نمیکنه. حس فداکاری در اون به وضوح دیده میشه . کسی که به بلوغ عاطفی رسیده باشه در بروز احساساتش خیلی آدمه بازی هستش. لذت میبری از این که اون مدام به تو ابراز احساسات میکنه.

مثال سه)کسی که به بلوغ عاطفی نرسیده باشه ، مثل سنگ می مونه ، دچار انجماد عاطفی شده. باید عشق رو ازش گدایی کنی . خانمه به شوهرش میگه دوسم داری ؟ سر تکون میده !!! خانمه میگه بگو دوستم داری ؟ میگه آره !

مثال چهار)خنده ها و گریه‌های شما باید قابل کنترل و در حد معمول باشه . وقتی همه آروم می خندند شما نباید قهقه بزنید . وقتی همه دارند آروم و معقول گریه میکنند شما نباید سرت رو بزنی به دیوار.   

با کسی که بلد نیست ابراز احساسات کند و احساساتش را کنترل و مدیریت کند ازدواج نکنید .

 5. بلوغ اجتماعی

کسی که نسبت به دنیای پیرامونش احساس مسئولیت می‌کند.

کسی که به بلوغ اجتماعی رسیده است ، بلوغ فعال و چشمگیری در جامعه دارد. نسبت به دنیای پیرامونش احساس مسئولیت می‌کند .

سوال: این احساس مسئولیت چه فرقی با اون احساس مسئولیت در بلوغ عقلی داره؟

جواب: اون احساس مسئولیت مربوط به خودش و خانواده‌اش بود. اینجا نسبت به شهر وکشور خود احساس مسئولیت می‌کند.

مثال یک)تو خیابون داره رد میشه ، یه نابینا می بینه که میخواد بره اون ور خیابون ، احساس مسئولیت میکنه. اهل همکاریه، از قوانین و مقررات جامعه پیروی میکنه . مثلا پشت چراغ قرمز می ایسته حتی اگه 2 نصف شب باشه . هیچ ماشین و هیچ افسری هم تو خیابون نباشه . بطری آب معدنی خالی رو دستش میگیره تا یه  سطل آشغال ببینه . کسی که به بلوغ اجتماعی نرسیده ساعت 12 ظهر اگه مامور راهنمایی یه لحظه غفلت کنه از چراغ قرمز رد میشه بعد میگه دیدی قالش گذاشتم ؟!

کسی که به بلوغ اجتماعی رسیده است در روابط اجتماعی تعادل دارد .

مثال دو)مثلا می بینی روزی 10 ساعت رو با دوستاش میگذرونه . چنین کسی در روابط اجتماعی تعادل نداره  .

 آیا در فعالیت های گروهی شرکت میکنه ؟ فرض کنید یه جایی زلزله اومده ، هر کسی توی دانشگاه یه کاری انجام میده . یه عده دارن کمک های مردمی جمع میکنن. یه عده‌ی دیگه بیرون دانشگاه دارن کمک جمع میکنن . یه عده دارن پتو و ... میارن  و ... .  اون وقت یه نفر بی‌خیال این کارهاست . همین طور میره و میاد . چنین کسی به بلوغ اجتماعی نرسیده . 

روی آوردن  به اجتماع و قبول مسئولیت‌های اجتماعی (چه کوچک و چه بزرگ) مانند شرکت در اجتماعات سالم، قبول مسئولیت در محیطی غیر از خانه، دوست یابی، اظهارنظر کردن در مورد نظرات دیگران و اتّفاقات به روز جامعه، ازشاخص‌های رسیدن به این بلوغ است..

 

6. بلوغ فرهنگی

قدرت تشخیص درست از غلط و تصمیم گیری بدون تعصّب نسبت به آداب و رسوم غلط خانوادگی و فامیلی وجامعه.

باید بتوانیم فرهنگ اجتماعی که در آن زیست می‌کنیم را بشناسیم، تجزیه وتحلیل کنیم و به آنچه با شرع وعرف عقلانی مطابقت دارد، عمل نماییم. این یعنی بلوغ فرهنگی اجتماعی.

مثال یک)یعنی ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺑﻠﻮﻍ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ و ﻓﺮﻫﻨﮕﺶ ﺩاﺭﻩ. ﺑﻪ ﺭاﻩ ﺣﻞ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﻓﻜﺮ میکنه ﺗﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﻏﺮ ﺑﺰﻧﻪ.

نگاه مثبت:کسی که به بلوغ اجتماعی رسیده است سرشار از اشتیاق و شور و نشاط به زندگی است، خوب می‌بیند و خوب فکر می‌کند و خوب تحلیل می‌کند.

کسی که به بلوغ فرهنگی رسیده باشد نگاه مثبت در افکار و رفتار و گفتار و کردار او به وضوح دیده می‌شود.

کسی که به بلوغ فرهنگی رسیده باشد به راه حلها تمرکز می‌کند و مدام به دنبال درس گرفتن و عبرت گرفتن از دنیای پیرامون خودش است.

نگاه منفی:ولی کسی که بلوغ فرهنگی نرسیده باشد منفی نگاه می‌کند و منفی تحلیل می‌کند واشتیاقی برای زندگی و نشاطی در تلاشهایش دیده نمی‌شود. کسی که بلوغ فرهنگی نرسیده باشد مدام آه و ناله می‌کند، تمرکز او بر مشکلات و نداشته‌ها است و مدام از شرایط و دیگران شکوه و گلایه می‌کند. و از زمین و زمان متکبرانه ایراد می‌گیرد. درصد بسیاری از افراد در نظر او قابل تحقیر شدن هستند.

به یاد داشته باشید یکی ازمشکلات عمده‌ای که اکثر زوج های جوان با آن دست و پنجه نرم می‌کنند، نداشتن بلوغ فرهنگی است.

تصور اینکه هرچه تحصیلات بالاتر باشد بلوغ فرهنگی فرد بیشتر است، تصوّر غلطی است. تحصیلات در بلوغ فرهنگی فرد اثرگذار و لازم است امّا کافی نیست. بسیاری از آداب و رسوم غلط و آسیب های خانوادگی و اجتماعی والدین و خود فرد شاید راه رسیدن به بلوغ فرهنگی را دشوار کند؛ امّا مانع رسیدن فرد به بلوغ فرهنگی نمی‌شود وحتّی می‌تواند برای تشخیص بهتر و درست‌تر کمک کند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۵۷

معیار دوم: کُفویّت داشتن طرفین(بخش دوم)

پنجشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۸، ۰۱:۵۶ ق.ظ

5. کفویت اﻗﺘﺼﺎﺩﻱ                الف)تناسب مالی   ب) نگاه به مسائل مالی و دنیایی

الف)تناسب مالی: اولین گام در کفویت اقتصادی این است که درآمد خانواده‌ها با هم متناسب باشد .

مثال یک) ما یه خونه ای داریم 120 متری ، دو خوابه ، مال خودمونه ،‌حوالی فلان جا !  اونم میگه ما هم یه دو خوابه داریم 130 متره ! حوالی همون دور و ور !

مثال دو) من کارمندم درآمدم ماهی 800.000 تومنه ، بچه ام می خواد ازدواج کنه . منم کاسبم درآمدم ماهی 1.000.000 میلیون تومنه . خب این کفویت اقتصادی وجود داره .

ولی کسایی که می خواید برید با کسی ازدواج کنید که سطح مالی اون خیلی خوب باشه هدفتون اینه که آویزون اون آدم بشید. تو داری با پول بابای اون ازدواج میکنی نه با خودش .

مثال سه)وقتی سطح اقتصادی خانواده‌ها متفاوت بود،اینا رو هم مدنظر داشته باشین.

 خواستگاری مگه نمیخواید برید؟ مگه نمیخواید برید و بیاید؟ مگه نمیخواید ازدواج کنید؟ مگه بعدش روابط خانوادگی ندارید؟ میاید خونه‌ی اینایی که پولدارند ، یه چیزی گذاشته اندازه بچه هندونه! میگه پرتقال فلانه! انگور گذاشته دونه این قدر ! آدم میگه اصلا این میره تو دهن ، نمیره ؟! فقط ظرف میوه شون رو می بینی یه 200 هزار تومنی می ارزه ! اینا واقعیت داره . ما تهران در محلی که زندگی می‌کنیم ، همسایه هامون از میوه فروشی با تراول چک خرید میکنن. ! حالا اونا می خوان بیان خونه ی اینا ! ازدواج دیگه ! رفت آمد باید باشه ! یه چیزی گذاشته میگه پرتقال بمی صادراتیه ! یه چیز دیگه هم هست در حال غیب شدنه ! میگه گوجه سبزه ! خونه ای اینا میری میخوان غذا بدن به مهمون‌ها ! سفره انداختن اون سرش ناپیدا ! اینا رو می خورن ؟!خونه ی اینا میای ،‌آبگوشت !  می دونی چه داستانی پیش میاد ؟ مدام وقتی این مایه دارها می خوان بیان خونه‌ی اینا ، یا ابالفضل دوباره باید برم اداره وام بگیرم شام بدم به اینا ! مگه بیکاری ؟چه داستانیه که من تمام زندگیم تنش باشه .این میشه زندگی؟!

مثال چهار)وقتی تو یه آدمی هستی خیلی معمولی ،‌میری با یکی ازدواج می کنی که خیلی پولداره !

 یه اتفاق هایی می افته . ماشین میخرن میذارن زیر پات  و ... ! دو سال بعد ... یه اتفاقی بیافته ، با هم یه چالشی پیدا بکنید ، دختر خانم میگه : ببین تو گدا گُدول بودی بابام تو رو جمع کرد ! تو نمی دونستی ژیان چیه ! بابام تویوتا انداخت زیر پات !  پسره میخواد چکار کنه ؟ با همون تویوتا توسط دختره خفه میشه !

با کسی ازدواج کن که هم سطح اقتصادی خانواده شما باشد . بعد با اون رشد کن برو بالا . از نظر مالی تلاش کنید وضع تون رو بهتر کنید.

ب) نگاه به مسائل مالی و دنیایی:دومین گام در کفویت اقتصادی این است که نگاه شما به مسائل مالی و دنیایی با نگاه طرف مقابل به مسائل مالی و دنیایی تناسب داره یا نه؟

مثال یک)وقتی کسی که خیلی به پول اهمیت میده ازدواج کنه ، چند تا شغل میخواد داشته باشه ؟‌ 6 صبح میره ، 12 شب میاد !  خب طرف مقابل نگاهش چطوره ؟ میگه ببین یه نون بخور نمیری هم باشه خوبه . می دونید ما توی ماست هم خیار رنده کنیم نون تیلیت کنیم بخوریم خوبه . ولی با هم باشیم بریم تفریح  و ... . زندگی همیناست !

آیا نگاه اقتصادی این دو نفر مثل هم دیگست؟ مطمئنا اینا دچار چالش میشن .

مثال دو)این فردا دنبال کار کار کاره ،‌این زنگ میزنه میگه نمیای پیشم ؟! یکی میخواد فرش ابریشم داشته باشه ، اون میگه گلیم این قدر باحاله !!!

توج توجه،اشتباه نکنید:

بعضی از خانواده ها میگن که اگه پسر خونه نداشته باشه ،‌این کفویت اقتصادی نداره. از همون اول میگن برو یه خونه جور کن بیا ! همین اول به نام دخترمون هم بزن !  ببخشید چند درصد از پدر و مادر ها وقتی ازدواج کردند خونه داشتند ؟! کفویت اقتصادی این نیست که پسر خونه داره یا نداره . فقط عُرضه‌ی کار کردن رو باید داشته باشه .

اما اگه خانواده ی دختر یه خانواده ی پولدارند ، این قدر پولدار که دختر از خودش ماشین شخصی داره ،‌خونه‌ی شخصی داره . کفویت اقتصادی در این مورد یعنی باید با خانواده‌ای ازدواج کنه که پسر هم خانه و ماشین شخصی داشته باشه .

 6. کفویت ﻇﺎﻫﺮﻱ     الف)تناسب در زیبایی      ب)تناسب در قد     ج)تناسب در هیکل

الف)تناسب در زیبایی: با کسی ازدواج کنید که بهره‌ی او از زیبایی با شما ،‌ نزدیک باشد .

وقتی میخوای ازدواج کنی ، لطف کن برو چند دقیقه ای تو آینه خودت رو نگاه کن . دنبال یکی بگرد نزدیک به زیبایی خودت . قرار نیست دیو و دلبر با هم ازدواج کنند .  با کسی ازدواج کن که تناسب ظاهری در شکل و چهره با تو داشته باشه . دنبال کسی که خیلی از تو زیباتره نباش . می دونی چرا ؟ من با یه چهره ی معمولی با یه خانمی ازدواج می کنم که خیلی زیباست . خب داریم کنار هم راه میریم تو خیابون . هر چی مرد تو خیابونه (‌حالا اقلا بیشترشون) چون خانم من خیلی خوشگله !،‌ مردا چهار چشمی خانم منو نگاه میکنن . خانم یه نگاه به من میکنه ،‌ یه نگاه به اونا میکنه که بهش زل زدند ! بعد میگه من دیونه بودم به این ازدواج کردم ؟ مردهای تو خیابون هی غش میکردن واسه ما ! . یکی دو سال که از ازدواج بگذره تازه سر و کله ی این چیزها پیدا میشه . کافیه یه کمی از دست هم دلگیر بشید . تازه اونی که خوشگل تره ، خانم یا آقا ، این قدر آدم بود که من باهاش ازدواج کنم ! چرا با این ازدواج کردم ؟! ولی اگه هر دو خوشگل باشند . تو خیابون ، خانم ها به آقا و آقایون به خانم نگاه میکنن . این دو تا هم با هم میخندن ! کلی با هم ذوق میکنن .

اگه با کسی ازدواج کردی که خیلی خوشگل تر از تو باشه ، باید بگم که اون همسر تو نیست . اون همسر همه‌ی همجنس‌های توست . همه تو خیابون نگاش میکنند. با خودش میگه ، حق دارند چون خوشگلم . همسرم قدرم رو نمی دونه .  پس با کسی ازدواج کن که از لحاظ زیبایی ظاهری تقریبا در یه سطح باشید .

ب) کفویت در قد: قد خانم یا آقا ، یا باید اندازه‌ی هم باشه یا این که خانم از آقا کوتاه‌تر باشه . اگه خانم از آقا بلند تر باشه ،‌وقتی که می خوان با هم صحبت کنند ، آقا سرش رو بالا میگیره و میگه عزیزم شام چی داریم ؟! در چنین شرایطی آقا احساس حقارت می کنه . بُعد روانی داره . اگه قد خانم کوتاهتر باشه ، به شوهرش نگاه میکنه و میگه امشب بریم پیتزا بخوریم ؟  این خانم احساس حمایت میکنه .

چقدر کوتاهترباشد ؟ تا گوش . کمتر از این نه .

سخت نگیرید . در جمع بندی معیارها بهتون میگم اگه این کفویت‌ها وجود نداشت چطور تصمیم بگیرید . اول سخت میگیریم بعد یادتون میدیم چطور میشه از کنار اینا عبور کنید . بدون تعارف، میخوام یا شما ازدواج نکنید ، یا اگه ازدواج میکنید ازدواج موفق بکنید . پس اجازه بدید چیزهایی که باعث اختلال میشه رو بهتون بگم .

ج) تناسب در هیکل واندام:

اگه تناسب نداشته باشید ، در روابط زناشویی به مشکل می خورید.

مثال) در تفریح به مشکل میخورید . اونی که هیکلش بزرگتره ( چاق تره ) نمی تونه پا به پای اونی که لاغرتره راه بره و زود خسته میشه .

 7.کفویت ﺳﻴﺎﺳﻲ

یعنی چپی یا راستی، پر رنگ یا کم رنگ بودن در مسائل سیاسی

کشور ما ، از اون کشورهایی هست که مسائل سیاسی خیلی خیلی پر رنگه .

(دکتر شاهین فرهنگ:)یه روزی داشتیم تو پاریس قدم می زدیم ،‌ شنیدم  صدای جیغ میاد . بعد دیدم یه عده ای دارن جیغ میکشن و دست میزنن . گفتم ببخشید چه خبره ؟!‌گفتند راهپیمایی علیه دولته ! بعد اومدند نشستند توی میدون ،‌ از ساک هاشون ساندویچ در آوردند و شروع کردن به خوردن !  و رفتند . بعد گفتم خیلی خشن بود این راهپیمایی !!!خخخ

کشور ما خیلی سیاسیه . یه موقع من دیدگاه سیاسی خاصی ندارم . ممکنه اطلاعات سیاسی داشته باشم . ولی گرایش سیاسی پر رنگی ندارم . حاضر نیستم چشم در بیارم برای اعتقاد سیاسی .اگه من یه آدمی هستم که از نظر دیدگاه سیاسی آدم خیلی معمولی هستم . باید با کسی ازدواج کنم که از نظر سیاسی مثل خودم معمولی باشه . ولی اگه یه آدمی هستم که خیلی پر رنگم و طرفدار حزب سیاسی A ، اگه با کسی ازدواج کنم که طرفدار دو آتیشه‌ی حزب سیاسی B هستش ، بیچاره ام که !

(دکتر شاهین فرهنگ:)من مورد مشاوره داشتم که زن و شوهر چون به یکیشون به شدت این وری بود و اون یکی به شدت اون وری ! . اومده بودن و طلاق می خواستند . می گفتم بذارید کمی نصیحت تون کنم . می‌گفتن نصیحت نمی خواد ،‌فقط جدایی!!! می خواستند چشم همدیگه رو در بیارن !

اگه می خوای با کسی ازدواج کنی که گرایش سیاسی پر رنگ داره ، یا شما باید همون گرایش رو با همون میزان تعصب داشته باشید ،‌یا اگه نداری باهاش ازدواج نکن .

اگه دیدگاه سیاسی معمولی داری ، سال یه بار اخبار سیاسی می بینی ! ولی اگه اون رو سه ماه قبل از انتخابات نمی بینی ! ازدواج شما صحیح نیست .

 8.کفویت شخصیتی

الف)درون گرا یا برون گرا   ب)مکان کنترل بیرونی ودرونی   ج)شخصیت قربانی   د)لمسی،سمعی،بصری،جنبشی

الف)درون گرا یا برون گرا: وقتی میرید تفریح چه کارهایی باعث میشه که شما لذت ببرید . مثلا فرض کنید میرید کنار دریا، دوست دارید با امواج کُشتی بگیرید یا لب ساحل بشینید و کتاب بخونید یا به افق خیره بشید .

دوست دارید در جمع ، شلوغ کاری کنید یا یه گوشه‌ای می نشینید و یه موسیقی آرام گوش می‌کنید؟

اگه اهل شلوغ کاری و اهل جوشیدن در جمع هستید شما شخصیت برون گرا دارید. اگه دوست دارید در خلوت خودتون باشید ، شما شخصیت درون گرا دارید .

ازدواج یه شخص به شدت درون گرا با یه شخص به شدت برون گرا  صحیح نیست.

مثال یک)فرض کنید میرید مسافرت . شما وسایل تفریح و سرگرمی رو بر میدارید مثلا کفش کوهنوردی ، راکت بدمینتون ، توپ و ... ! و همسرتون یه چمدون کتاب را جمع میکنه یا موزیک پلیرش رو پر می کنه از موسیقی های آروم بدون کلام  ! آیا این مسافرت به شما خوش میگذره ؟!

سوال) از کجا بفهمیم طرف مقابل درون گراست یا برون گرا ؟

جواب)اگه بهترین چیز برای اون مطالعه ، سکوت ، سکون و ... باشه میشه نتیجه گرفت که اون درون گراست . گاهی اوقات پیش میاد فردی هم مطالعه رو دوست داره و هم جنب و جوشش زیاد . این چه شخصیتی داره ؟ اگه شخصی 70 درصد از این ویژگی های یه برون گرا رو داشته باشه ، برون گراست ولو این که به مطالعه و سکوت هم علاقمند باشه و بلعکس .

درون گرایی و برون گرایی کاملا قابل تغییر هستش .

یعنی یه دورن گرا میتونه رو خودش کار کنه بشه برون گرا . آرام آرام روش و رویه اش رو عوض کنه . اون روش و رویه باید به دلش بچسبه . که اون بشه جزء گروه دوم .

ب)مکان کنترل بیرونی و درونی:

مکان کنترل درونی:

کسی که مکان کنترل درونی داره ،‌ علت ناکامی ها ، شکست ها ، نرسیدن به خواسته ها و عدم موفقیت ها رو بیشتر در درون خودش ، اعمالش ، رفتارش ، نوع نگاهش و نوع تحلیلش بررسی می کنه . میگه من احیانا درست عمل نکردم که این طوری شد. کسی که مکان کنترل درونی داره ،‌ می پذیره که اشتباه کرده . اعتراف به خطا و اشتباه می کنه و حاضره به خاطر اشتباهی که کرده از دیگران عذرخواهی بکنه .

کسی که مکان کنترل درونی داره ، واقعا می پذیره که اشتباه کردم و می خواد که عذر خواهی بکنه و اگه شرایط ایجاب بکنه ، عذر خواهی هم می کنه .اشتباه نکنید ! کسی که مکان کنترل درونی داره ، کسی نیست که در هر اتفاقی خودش رو محکوم می کنه ، این آدم بیماره . هر چی میشه میگه تقصیر من بود . منظور من اینه که اگه مقصر بود تقصیر رو به گردن میگیره . زندگی در کنار کسانی که مکان کنترل درونی دارند خیلی شیرینه . آدم کیف می کنه با آین آدم ها . چون می پذیره . میگه اشتباه کردم . من اگه به اون دوست تکیه نکرده بودم ، من اگه فکر نمی کردم .... ! زندگی به گونه ای دیگر بود . اشتباهم رو می پذیرم و غذر می خوام . توی زندگی مشترک هر وقت اشتباه می کنه میگه من اشتباه کردم . نمی خواد اون یکی رو محکوم کنه .

مکان کنترل بیرونی:

 کسانی که مکان کنترل بیرونی دارند . دیگران رو توی زندگی شون مقصر می‌دونن. وقایع ، اتفاقات ، حوادث ، شانس و ... رو در اشتباهاتشون دخیل می دونن. وقتی میگی کمی هم بدشانس بودی، میگه آره خودم هم فکر میکنم شانس بی‌تاثیر نبود . شانس کدومه ؟ شانس اصلا وجود نداره . انسان های موفق انتخاب می‌کنن برنده باشند . انسان های ناموفق انتخاب می کنند بازنده باشند . دین ، روانشناسی ، فیزیک ، متافیزیک و ... ، هیچ کدوم شانس رو قبول ندارند . شانس یعنی چی ؟  کسی که مکان کنترل بیرونی داره ، میگه آره شانسم .... ، چنین شخصی نه تنها مسئولیتی رو در اتفاقات نمی پذیره ، بلکه مدام دنبال پیدا کردن مقصر و تعیین درصد تقصیر هستش . خب کی مقصر بود در این شرایط ؟ میگه پدرم. فکر می کنی چند درصد مقصره ؟ میگه 90 درصد !

مثال یک) میگیم چرا این ترم نمره ات در دانشگاه خوب نشد ؟ میگه : آقا پارتی بازیه ! هر کی با استاد کانال بزنه نمره میگیره . سوال می فروشن . نمیگه من درس نخوندم ،‌میگه با استاد کانال می زنم .

مثال دو)به یکی گفتن چرا معتاد شدی ؟ میگه رفیق بد ، مواد ارزون ، البته زغال خوب هم بی تاثیر نبود ! همه رو در معتاد شدنش مقصر میدونه الا خودش !!! .

زندگی در کنار کسی که مکان کنترل بیرونی داره بسیار تلخه . کسی که مکان کنترل بیرونی داره می تونه عوض بشه ، اگه نگاهش رو عوض کنه .

ازدواج با کسی که مکان کنترل بیرونی داره رو به هیچ وجه توصیه نمی‌کنیم .

ج)شخصیت قربانی :شخصیت قربانی فکر میکنه  همه‌ی راه ها به روی او بسته شده ، فکر میکنه هیچ امیدی برای نجات نداره ، فکر میکنه تمام شد ! تمام دنیا جلوی من صف کشیدند برای این که منو زمین بزنن. کسی که شخصیت قربانی داره فکر میکنه همه‌ی آدم ها عامل بدبختی اون هستند .

توو حرف هاش نفرت از انسان ها به وضوح دیده میشه . اینا بمیرن ، اونا که مرده شورشون رو ببرن ، اونا که آدم نیستند و ... ! کسی که شخصیت قربانی داره ، دوست داره از کسانی که بدگویی میکنه ، شما هم اون بدگویی رو ادامه بدید .

مثال یک) میگه آره خواهرم بدبختم کرد ، انتظار داره شما بگید مرده شورش رو ببرن !  کسی که شخصیت قربانی داره از رنج کشیدن لذت می بره . اصلا خوشش میاد آزار ببینه. وقتی بهش پیشنهاد میدی میگی من می تونم کمکت کنم ، میاد میگه باشه باشه ، از سیر تا پیاز زندگیش رو میگه ، بعد وقتی راهکار بهش ارائه میدی ،‌میگه نه ! میدونی اینا فایده نداره !!!  کسی که شخصیت قربانی داره ، حاضر به شنیدن توصیه های شما هست ، ولی آخرش میگه به هیچ دردی نمی خوره . خیلی دوست داره براش تاسف بخورید . آره تو رو میفهمم بدبخت شدی آخیییییییی.

کسی که شخصیت قربانی داره ، حاضر به برداشتن هیچ گامی نیست ، فکر میکنه همه چیز تموم شده است . ازدواج با کسی که شخصیت قربانی داره ، به هیچ وجه ، به هیچ وجه ، به هیچ وجه توصیه نمیشه ! بدبخت میشید اگه با چنین شخصی ازدواج کنید . توی همون مراحل اول وقتی دارید با هم صحبت میکنید ، از زمین و زمان گله داره . مدام به همه بد و بیرا میگه.

 

توافق و عدم توافق

کسانی که توافق دارند ، کسانی هستند که سعی می کنند با شرایط ، محیط ، اوضاع و احوال ، خودشون رو سازگار بکنند . کنار بیان ، صاحب عقیده هستند ، برای باور خودشون ارزش قائل هستند ولی به نظرات دیگران هم احترام میذارن ، هیچ وقت دنیا رو به شکل من نمی بینن ، کسی که عنصر توافق در اون هست هیچ وقت نمیگه که من از این جا خوشم نمیاد .

 من وقتی شما داد می زنی می پرم بالا ، من .... ! کسی که عنصر توافق رو داره ، سعی می کنه به جای من ، ما رو ببینه . دوستان و جمع رو می بینه . زندگی در کنار کسی که توافق داره خیلی شیرینه ! اینقدر لذت بخشه ! ... .

و اما کسی که توافق نداره ، همش می خواد غر بزنه ! وقتی جایی بره که خوشش نیاد میگه هواش آلودست ، سکوت نداره ، صندلی هاش سفته و ... . همش بنای ناسازگاری داره . یه چیزی میگی مخالفت می کنه . بهش میگی ،‌فلانی باحاله نه ؟! میگه کجاش باحاله ؟؟؟!!! .... مدام جبهه میگیره .

مدام بین خودش و دیگران خط و مرز تعیین می کنه . مدام قهر می کنه . هر چی بگی ساز مخالف میزنه . میگی روزه میگه نه خیر شبه ! خب باشه شبه ! میگه نه فکرهام رو  کردم دیدم روزه !!! زندگی در کنار کسی که عدم توافق داره ، بسیار بسیار بسیار تلخه !

ما قرار است بوم سفید زندگی مان را با هم نقاشی کنیم. نقش ازدواج در صورتی زیبا ترسیم می شود. که بخواهم همکاری کنم، بخواهم همیاری و همسویی کنم. نتیجة این همدلی ما را به وجد می آورد. اگر می خواهید در بوم سفید زندگی تان ناشی زیبایی بکشید عنصر توافق را جدی بگیرید.

ما در زندگی سه نوع بازی داریم:

 اول: برنده- بازنده: یعنی من ببرم و رقیبم شکست بخورد.

دوم: بازنده -ببرنده: من ببازم تا رقیبم ببرد.

سوم: برنده- برنده: هم من ببرم و هم رقیبم.

زندگی با کسی که عنصر عدم توافق داره مثل اینه که دو نفر بخوان با یک مداد ،روی یک ورق کاغذ ، هر کدوم نقاشی دلخواه خودشون رو بکشن . یعنی ما توی همه ی زندگی با هم میجنگیم.قراره من و شریک زندگیم ، زندگی مون رو نقاشی بکنیم . نقش ازدواج در صورتی زیبا ترسیم میشه که دو نفر بخوان با هم توافق داشته باشند . من نه بخوام غالب باشم و نه بخوام مغلوب باشم . نه بجنگم . بلکه بخوام همراهی کنم . بخوام همدلی و همسویی کنم . نتیجه‌ی این همدلی ما رو به وجد میاره .

اگه قصد داری نقاشی زندگیت رو زیبا بکشی ، عنصر توافق رو جدی بگیر .

تحقیقات نشون میده ، مکان کنترل درونی ‌و توافق ، دو تا از مهمترین عناصر برای ایجاد یه زندگی خوب و زیبا به شمار میان .

 

د)لمسی،سمعی،بصری،جنبشی : انسانها از لحاظ درک محیط پیرامون و ارتباط با دنیای اطرافشان به چهار گروه تقسیم می شوند.. این که من دنیایی پیرامونم رو چه طوری درک ، حس میکنم وچطوری با این دنیا ارتباط برقرار کنم؟

برای تشخیص این چهار گروه دو روش داریم:

یک: از طریق نشانه های ظاهری او.

دو: چگونه مسائل را تعریف و توصیف می‌کند. و از طریق حرفی که می‌زنند.

 

بصری ها: (بصری ها معمولا از چیزهایی تعریف می‌کنند که دیده‌اند)

تند تند حرف می زنند، بریده بریده و هیجانی صحبت می‌کنند، سر و ته عبارات را می خورند. و هنگام حرف زدن حتما دستهایشان را تکان می‌دهند. و در واقع با دست خودش توصیف می کند. بصری ها در جزوات درسی شان نقاشی می‌کشند و از خطوط رنگی استفاده میکنند و جزوات تمیزی هم دارند. بصری‌ها چهرة انسانها و مناظر و تصاویر را و دیده هایشان را به خوبی به حافظه می‌سپارند. بصری‌ها عاشق تصویراند برای همین اطرافشان پر از فیلم و عکس است. بصری‌ها وقتی به طبیعت می‌روند دوربین برداشته و فیلم و عکس می‌گیرند. و یا گوشه‌ای نشسته و به طبیعت نگاه می‌کنند. یا گل جمع می‌کنند یا سنگ پیدا می‌کنند ویا دنبال کفش دوزک و پروانه می‌روند.

سمعی ها: (سمعی ها معمولا از آنچه که شنیده اند تعریف می‌کنند)

 بسیار شمرده و رسا صحبت می‌کنند، جذاب‌ترین سخنرانهای عالم سمعی‌ها هستند. ممکن است سخنران خوبی نباشد ولی آنقدر محکم و با تمانینه و آرامش و تسلط حرف می‌زنند که آدم دوست دارد حرفش را گوش کند. (سمعی‌ها مثل: آزمندیان، رحیم پور ازغدی) سمعی‌ها وقتی به تنهایی مشغول انجام کاری هستند، زیر لب چیزی را هم زمزمه می‌کنند و هر چه تندتر بخواند تندتر هم کار می‌کند. سمعی‌ها تُن صدای آدمها و لحجه‌ها را خوب به خاطر می سپارند.

سعمی ها از چگونگی صدای شما می‌فهمد که شما آدم صادقی هستید یا نه. و حساسیت شنیداری زیادی دارند و برای همین است که اگر شما کمی تن صدایتان را بالا ببرید به شما می‌گوید که چرا داد می زنید.

 سمعی ها عاشق مداحی و موسیقی و آهنگ‌اند و برای همین دور و برشان پر از سی‌دی‌های صوتی است. صمعی ها وقتی در ماشین نشسته‌اند یا نوار روشن است یا رادیو گوش میکنند و یا خودشان حرف می زنند. و در محیط اطراف هم اگر بتوانند یک هدست در گوششان است. صمعی ها در طبیعت یا به دنبال منشاء سر و صدا می روند، یا نوار می‌گذارند، یا خودشان می خوانند و یا بازیهای پر صدای کم تحرک می کنند.

لمسی ها: (لمسی ها بیشتر از آنچه که لمس و حس کرده صحبت می کند)

بدنی آرام و شل دارند. لمسی ها پر احساس ترین و رمانتیک ترین آدمهای روی زمین هستند. وقتی می خواهند تلوزیون ببینند خودشان را می چسبانند به شیشة تلوزیون.

 لمسی ها همیشه دوست دارند در ردیفهای جلو بنشینند. (یادتان باشد همة گردوها گرد هستند ولی هر گردی گردو نیست، حتما لمسی‌ها جلو می نشینند ولی هر کسی جلو نشست الزاما لمسی نمی تواند باشد) لمسی‌ها همیشه یک جا لم داده اند (روی مبل یا کاناپه و یا روی بغل دستی‌اش).لمسی ها خیلی آرام و با احساس حرف می زنند. لمسی ها مسائل عاطفی را خوب به حافظه می‌سپارند. لمسی‌ها معمولا در طبیعت بیشتر با حواسش (به خصوص حس لامسه و بویایی)  با طبیعت ارتباط برقرار می‌کنند.

جنبشی ها: (جنبشی ها بیشتر از آنچه که انجام داده‌اند حرف می زنند)

مدام در حال جنبیدن و لولیدن و ور رفتن و کشیدن و پراندن و هل دادن و شکستن و انداختن و از دیوار راست بالا رفتن‌اند. جنبشی ها خیلی باهوش‌اند (در این چهار گروه باهوش ترین آدمها جنبشی‌ها هستند) ولی در مدرسه کمترین نمره را می‌آورند و نمرة انظباتشان از همه کمتر است. جنبشی‌ها در طبیعت یا به دنبال کشف هستند، یا به دنبال هیجان و دویدن و بازیهای پر تحرک هستند.

در نتیجه:همة انسانها ویژگی هر چهار گروه را دارند. ولی اگر 50 درصد یا بیشتر از یکی از ویژگی‌های این چهار گروه را داشته باشد ما آن را متعلق به آن گروه می دانیم. بیشتر انسانهای روی کرة زمین ویژگی یک گروه بر آنها غالب است و تعداد کمی از انسانها ویژگی دو گروه در آنها غالب است. و هیچ انسانی نیست که ویژگی سه گروه یا چهار گروه را مساوی داشته باشد. این ویژگیها با ما به دنیا می آید و با ما از دنیا می رود و ساختاری و ژنتیکی است. هیچ انسانی در طول زندگی اش تغییر گروه نمی دهد. فقط ممکن است در گروهی که هستم درجه ام کم و زیاد بشود (مثلا بعضی وقتها 50 درصد بصری باشم و بعضی وقتها 80 درصد، ولی همیشه بصری‌ام)

 بهترین شکل ازدواج این است که هر کسی با هم گروهی خودش ازدواج کند :

لمسی با لمسی /  جنبشی با جنبشی  /   سمعی با سمعی    /     بصری با بصری

تذکر:به لمسی ها و سمعی ها توصیه نمی‌کنیم که با گروه های دیگر ازدواج کنند. فقط با هم گروهی خود ازدواج کنند.

تذکر:جنبشی ها و بصری ها در گام اول با هم گروهی خود ازدواج کنند و در گام دوم با همدیگر.  (جنبشی با بصری و بر عکس) بصری و جنبشی با هم خوب کنار می آیند.

ولی اگر موردی را پیدا کردید که از هر نظر با شما هم کفو و مناسب بود اشکالی ندارد که از دو گروه متفاوت باشید، چون خیلی خللی در زندگی ایجاد نمی‌کند. فقط باید مثلا فردی که جنبشی است ویژگیهای فرد سمعی (که مثلا همسر اوست) را از خود نشان دهد و البته این کمی برای آن فرد جنبشی ناخوشایند است.

جمع بندی کفویت‌ها

اگر در این هشت مورد از کفویت‌ها با فردی حدودا 70 درصد تناسب داشتید می توانیم بگوییم که شما از لحاظ هم کفو بودن به هم می خورید. کم تر از این را توصیه نمی‌کنیم چون زبان هم را نمی فهمیم و به خاطر شرایط غیر همسو مدام با هم تنش داریم و بیشتر از این را هم توصیه نمی‌کنیم چون زندگی سرد و بی روح می شود. (باز هم مته به خشخاش نگذارید، گفتیم حدودا 70 درصد اگر کمی پایین یا بالاتر تر بود گیر ندهید)

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۵۶

معیار دوم: کُفویّت داشتن طرفین(بخش اول)

چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۸، ۰۱:۴۱ ق.ظ

معنای کفویت

کُفویَت یعنی تناسب داشتن .یعنی با هم جور درآمدن . سنخیت با هم داشتن .سازگاری داشتن.

کفویت به معنی این نیست که عین هم باشند . شباهت نه ، تناسب! پرواز برای اوج گرفتنه ، بالا رفتنه . پرنده‌ای را در نظر بگیرید یک بال عقاب و یک  بال گنجشک داشته باشد ! این تناسب ندارد . نمی تواند پرواز کند. کفویت یعنی اینکه دو تا بال مثل هم باشند.

 پیامبر اعظم می فرمایند: «به همگنان زن دهید و از همگنان خود زن بگیرید»،(وسائل الشیعه، ج20، ص29)

پیامبر فرمودند از هم کفوتون دختر بگیرید . با هم کفو خودتون ازدواج کنید . بعضی ها میان میگن که ، ما در صدر اسلام ازدواج هایی داشتیم که با هم کفویت نداشتند . چرا رسول الله رفت با خانم خدیجه ازدواج کرد؟ چند سال بزرگتر بود خانم خدیجه از پیامبر؟ 15 سال ! نمی دونم شما خانم ها چرا تا سن تون میره بالا اولگوتون میشه خانم خدیجه ؟! خانم خدیجه خیلی رفتارهای دیگه هم داره . فقط همین یکی ، بزرگتر بود؟ ما در صدر اسلام ازدواج هایی داریم که لطفا اون ها رو برای خودتون نخواید الگو بگیرید در این زمینه‌ی خاص . مثلا پیامبر با کسی ازدواج می‌کنه که سال‌ها از خودش بزرگتره . می‌دونید ما چند تا امام معصوم داریم که با کنیز ازدواج کردند ؟

کنیزی که شده مادر امام معصوم بعدی . امام جعفر صادق علیه السلام ، امام موسی کاظم علیه السلام ، امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام   همگی با کنیز ازدواج کردند .داستان اونا با من و شما خیلی فرق می‌کنه . امام باید با کسی ازدواج می کرد که پاکترین زن کره‌ی خاکی بود . بهترین زن عالم باید میشد شریک امام ،‌ که لایق مادر امام بودن باشه .

خب قطعا بهتر از اون کنیز زنی روی کره زمین نبوده . کنیز بودن که عار و ننگ نیست . مرتبه ی ایمانی که اون کنیز داشته بقیه نداشتند . پس نگید چرا اون امام این جوری ازدواج کرد و ... ! اون مورد ، مورد خاص بوده باید بهترین فرد کره زمین شریک زندگی رسول الله میشده . یقینا خانمی بهتر از خانم خدیجه نبود . پس لطفا تو بحث کفویت ، تند تند نگید چرا رسول الله ؟ چرا چرا ؟! هیچ ارتباطی به من و شما نداره .

جاهای دیگه باید الگو بگیریم که بهتون میگم . خدا در قرآن سوره بقره آیه‌ی 187 می‌فرمایند : زن و شوهرها برای هم لباس هستند . تو لباس اونی ، اون لباس توست . خب ما وقتی لباس می‌خریم یه چیزهایی رو رعایت می‌کنیم . یکیش اینه که متناسب با اندام ما باشد . متناسب با شخصیت من . من اگه رئیس یه اداره باشم ،‌فردا صبح با رکابی نمیرم سر کار . به به کارمندای محترم !

این تناسبی با من نداره . ازدواج همینه . باید با کسی ازدواج بکنی که متناسب با تو باشد .

ما 8 نوع کفویت داریم:

1)ﻛﻔویت اعتقادی: الف.دینی   ب.مذهبی     

 2) کفویت ﻧﮕﺮﺷﻲ: هم سو بودن نگاه‌ها درمسائل پیرامون زندگی

3)کفویت ادراکی: الف. درک‌وشعور ب. تحصیلات

4) کفویتﻓﺮﻫﻨﮕﻲ: نزدیک بودن رسم و رسومات وسنت ها

5) اﻗﺘﺼﺎﺩﻱ: الف.تناسب مالی ب. نگاه به مسائل مالی و دنیایی

6) ﻇﺎﻫﺮﻱ:   الف. تناسب درزیبایی  ب.تناسب در قد  ج. تناسب در هیکل

7)ﺳﻴﺎﺳﻲ: چپی یا راستی، پر رنگ یا کم رنگ بودن در مسائل سیاسی

8)شخصیتی: درون گرا یا برون گرا،لمسی،سمعی،بصری،جنبشی

1.کفویت اعتقادی

کفویت اعتقادی به دو دسته تقسیم می‌شود   الف)کفویت دینی       ب)کفویت مذهبی

الف)کفویت دینی :کفویت دینی یعنی با کسی ازدواج کنید که تناسب دینی باهاتون داشته باشه . ما توصیه نمی‌کنیم ازدواجی مثل یه مسلمان با مسیحی رو . کاری نداریم که از نظر شرعی هم اصلا اجازه نمیدن . ولی ازدواج با کسی که دین و آیینش با شما تفاوت داره ، ازدواج نامناسبی هستش . این می خواد بره مسجد اون می خواد بره کلیسا . این می خواد بره برای امام حسین سینه بزنه اون می خواد بره پیش پدر مقدس پاکش کنه . اصلا به هم نمی‌خورید .

ب)کفویت مذهبی:دومین کفویت اعتقادی ، کفویت مذهبی می‌باشد. دوستان شیعه و سنی می خوان با هم ازدواج

 کنن، هیچ ایرادی دینی نداره که یک سنی با شیعه ازدواج کنه . می تونن ازدواج کنن . ولی حواستون باشه که ما ، توی راز و نیازها و عبادتمون ، توی نحوه‌ی عباداتمون ، توی آیین‌ها و مراسمات مون خیلی با هم متفاوت هستیم . بالاخره اون دوست عزیز ، بزرگوار و محترم سنی وقتی می خواد وضو بگیره ، می خواد از این وری وضو بگیره ، این دوست عزیز  بزرگوار و محترم شیعه میخاد از این وری بگیره . اون می خواد دست بسته نماز بخونه این یکی دست باز . زن و شوهر هم هستید . این به اون گیر میده اون به این ! .

در تربیت فرزند ، به مساله می‌خوریم چون این دوست مقید به یه سری از روایات و مسائل خودشه ، این مقید به یه سری مسائل دیگه . کفویت مذهبی یعنی این که به دنبال ازدواج با کسی که مذهبش با شما فرق داره نباش .

2.کفویت نگرشی  

یعنی هم سو بودن نگاه ها در مسائل پیرامون زندگی

مثال یک) من فکر می کنم که یعنی چی یه عده تو خونه هاشون ماهواره دارن؟ این بی تربیتی ها چیه؟ خب خجالت بکشن !

کسی حرف منو رد کنه و بگه میشه به این دلیل آنتن ماهواره داشت .

مثلا نظرات مختلف شما :

1 به نظر من از هر چیزی میشه خوب استفاده کرد هم بد . ماهواره کانال خوب داره ، کانال بد هم داره .

2 به جای این که  آهنگ های صداوسیمای خودمون رو گوش بدیم وببینیم ، آهنگ‌های ماهواره رو گوش میکنیم و می بینن . من هم با حرف قبلی موافقم .

3 به نظر من یه آزادی کامله ، هر کسی می خواد استفاده کنه و به کسی هم ربطی نداره . می تونه هم خوب باشه و هم بد .

4 آنتن ماهواره با فرهنگ ما ایرانی ها جور نیست . ماهواره مثل یه چاقوی دو لبه می مونه . می تونه میوه پوست بکنه یا دل بترکونه !

آنچه در مورد آنتن ماهواره گفتم اصلا معلوم نیست ، نظر من این هست یا نه ، نظر من مال خودمه ، نظر شما مال خودتونه . موضوع اینه ، اگه من هنوز پافشاری کنم روی این چیزی که گفتم . نه من هنوز هم میگم که هر که آنتن ماهواره داره بی تربیته .

آیا من با کسانی که نظرشون رو گفتند ، آیا در نوع نگرش مون به هم شبیه هستیم ، نزدیکیم ، متناسبیم ؟

این میشه کفویت نگرشی . با هم ازدواج می کنن ، بعد آقا یا خانم اصرار می کنه که آنتن ماهواره بیاره تو خونه ، اون یکی مخالفه . این میگه من آنتن میارم اون میگه وسیله‌ی فساده ، این میگه تو خودت یه چیزیت میشه ، این میگه اگه بیاری میرم خونه بابام . به خاطر عدم تناسب در نوع نگاه به زندگی ، اینا به تیپ و تاپ هم میزنن.

مثال دو) خانم محترم اگه دیدی آقا پسره ،‌وقتی خواهرش حرف میزنه ، بر می‌گرده و با تندی نگاهش میکنه،احتمالا نگاه این آدم به جنس زن ، نگاه پستی هستش. فردا ممکنه به تو هم همین گونه نگاه کنه .نگو به خواهرش این جور نگاه کرد . این آدم مشکوکه !

مثال سه) آقای محترم اگه دیدی خانمت با پدرش تند حرف می زنه ، این یه نگاه به زندگی است . یعنی من به خودم اجازه میدم حرمت پدرم رو بشکنم . ایرادی هم توش نیست  . احتمالا فردا حرمت تو رو هم میشکنه ! اینا خیلی مهمه .

رفتار ما نشون میده که نوع نگرش ما چگونه است . چون رفتار ما ناشی از نگرش ما به زندگی است.

3.کفویت ادراکی

درک وشعورالف)نزدیک بودن درک وشعور وفهم زوجین  ب)نزدیک بودن درک وشعور وفهم خانواده‌ها

تحصیلات ج)میزان تحصیلات زوجین  د)میزان تحصیلات خانواده‌ها

الف)نزدیک بودن درک وشعور وفهم زوجین :

اولین چیزی که در کفویت ادراکی مهمه، درک و شعوره خودِ دختر وپسره.

وقتی میگیم کفویت ادراکی مردم خیال میکنن ، اولین نکته‌ی مهم مدریک تحصیلی هستش . من عذر می خوام از کسانی که مدرک دکترا دارن . ولی چون توی دانشگاه‌های بسیاری دیدم، بسیار میشناسم کسانی که مدرک دکترا دارن ولی دریغ از فهم و شعور ، دریغ! بسیار کسانی رو میشناسم که دیپلم یا زیر دیپلم هستند ولی دریای شعورن .

کفویت ادراکی گام اولش اینه که بدونیم این انسانی که میخاییم باهاش ازدواج کنیم، فهم و شعورش در چه حدی هست. به طور خلاصه گام برای تشخیص فهم و شعور یه نفر اینه که این آدم شعور داره یا نه ؟ نه اینکه این آدم تحصیلاتش چقدره ؟

 در بررسی شعور روایت قشنگی داریم .

علی علیه السلام فرمودند: با انسان نادان ازدواج نکنید . چرا که این کار بلایی عظیم است و فرزندان شما نیز ضایع خواهند شد.

بچه ای که پدرش یا مادرش یه آدم نادان و کج فهمه ،‌عاری از شعوره ، این بچه داره زیر دسته اون بزرگ میشه.

 ب)نزدیک بودن درک وشعور وفهم خانواده‌ها

دومین چیزی که در کفویت ادراکی مهمه، درک و شعوره  خانواده دختر وپسره.

نگین باباش یا مامانش یا خواهرو برادرش دکتره ،مهندسه ،روحانیه،استاد دانشگاهه ،خارج رفتس و... . اینا دلیل بر این نمیشه که لزوما خانواده خوب وباشعوری باشن.شاید بگین من که با خانوادش ازدواج نمیکنم. اتفاقا ما در ایران برخلاف کشورهای اروپایی وآمریکایی ازدواج مون خانوادگیه یعنی اینکه  اونور آب ازدواج ها فرد به فرد هستش یعنی زمانی که دونفر ازدواج میکنن زیاد رفت وآمد خانوادگی ندارن یا در مسائل زندگی همدیگه دخالت نمیکنن .اصلا وقت ندارن برای این چیزا . یا در چیزی که تخصص ندارن دخالت نمیکنند. اما در ایران همه برای خودشون کارشناس مسائل تربیتی،خانوادگی، زناشویی، روانشناش، پزشک ، سیاسی و... هستن . ولی درواقع هیچی نیستن فقط میخان بگن ماهم هستیم،ماهم چیزی بلدیم (که هیچی حالیشون نیست) .امیدوارم با این مثالها  بیشتر متوجه بشین و اهمیت موضوع روبیشتر درک کنین: ازدواج دختر رو باید کی تایید کنه؟  باکیا میرین برای دختر طلا بخیرین؟ در شب عروسی چه کسانی دعوت میشن و چه مراسماتی باید انجام بشه؟ عید نوروز ، شب یلدا و تمام جشنهای سال رو چه جوری برگزار میکنین؟و خیلی مثال های دیگه که یکم فکر کنین میبینین که خانواده طرف مقابل نقش زیادی در زندگی شما داره پس این موضوع رو جدی بگیرین.

ج)میزان تحصیلات زوجین

سومین چیزی که در کفویت ادراکی مهمه، سواد یا تحصیلات دختر وپسره.

گام سوم کفویت ادراکی تحصیلات خانم و آقاست . تحصیلات خیلی مهمه . ولی بعد از شعور . توصیه ی ما اینه که ، یا تحصیل خانم و آقا مساوی باشه یا خانم یک مدرک پایین تر باشه (یه مدرک ، بیشتر نه) .

‌اگه تحصیلات خانم بالاتر بود ، می دونید چه اشکالی بوجود میاد ؟ ما مردها !!! کلا مرررررردیم ! اگه مدرک تحصیلی خانم بالاتر باشه ، به رگ غیرت ما بر میخوره .اینم بهتون بگم اول ازدواج خیلی ها میگن نه ، مهم نیست عزیزم من واقعا افتخار میکنم که دیپلمه هستم و خانمم فوق لیسانس داره . مایه ی مباهات و ... ! اینا حرفی بیش نیست !می دونید یکی دو سال که از ازدواج میگذره تازه سروکله ی این عدم تناسب ها پیدا میشه .

مثال) تابستونه می خوایم بریم سفر . خانم میگه دلم لک زده واسه آقا امام رضا علیه السلام . بریم مشهد . آقا میگه نه بابا بریم شمال دریا ! خانم مشهد آقا شمال .... ! می دونید چی میشه ؟ آقا میگه چیه !!! مدرکش رو به رخم میکشه . یه فوق لیسانس زپرتی داری هیچ هم حالیت نیست ! خانم میگه ببخشید من گفتم بریم مشهد اصلا اسمی از فوق لیسانس آوردم ؟! وقتی تنش ایجاد میشه آقا تازه یادش میاد که مدرک تحصیلی اون بالاتره !

مثال)مدرک تحصیلی اگه بیشتر از یه مقطع پایین‌تر باشه ، آقا فوق لیسانسه ، خانم دیپلمه. میدونید چه اتفاقی می افته ؟ وقتی دعوا میشه ، آقا به خانم میگه ، خب چه کارت کنم ؟! درس که نخوندی نمی فهمی ! دانشگاه نرفتی شعور نداری ! چه کارت کنم ؟

سوال : شما می‌دونی که چند ساله ورودی های خانم ها به دانشگاه از آقایون بیشتره. بسیاری از دانشگاه ها ، خوابگاه پسرانه رو کردند دخترانه ! چون ورودی دخترا بیشتر شده . اگه شما میگی مدرک خانم یا مساوی یا کمتر از آقا باشه ، الان دخترایی که میرن دانشگاه تعدادشون بیشتره ، پس طبیعی هستش دخترانی مدرک تحصیلی بالاتری دارن بیشتر از پسرهاست . یه تعداد ازدواج می کنن یه تعداد هم می مونن ، اینا رو چه کارشون کنیم ؟

جواب:در جمع بندی معیارها به شما میگم . در شرایطی میشه ، معیارها رو نادیده گرفت . مثلا میگیم اشکال نداره ، دختره تحصیلاتش بالاتره ، ما این رو ندیده میگیریم .

د)میزان تحصیلات خانواده‌ها

چهارمین چیزی که در کفویت ادراکی مهمه، سواد یا تحصیلات خانوداه دختر وپسره.

چهارمین موضوع در کفویت ادراکی ، تحصیلات دو خانواده است . دو خانواده از لحاظ تحصیلات باید تقریبا هم سطح باشند . اگه یه نفر از خانواده‌ای هست که غالب افراد اون خانواده تحصیلات دانشگاهی دارند ، و نفر دوم از خانواده ای هست که اغلب افراد اون خانواده شغل های آزاد مثل بقال ، نجار و ... هستند این ازدواج درست نیست .

یه آقایی در تهران  5 ماه بعد ازدواج ، می خواست طلاق بگیره .‌خیلی  جالب بود .رفتن پیش مشاوره. یکی از نکاتی

که خانم گفت این بود : همه ی قوم و خویش‌های ما دانشگاهی ، استاد دانشگاه ،‌با کلاس ، خارج برو و ... ! اینا قوم و خویش هاشون صافکار و نقاش و ... !  مشاور گفت ببخشید شما 5 ماه پیش که می خواستید ازدواج کنید. یادتون نبود که اینا قوم و خویشاشون فلانن و شما بهمان ؟ الان یادت افتاده ؟

اول ازدواج خیلی ها میگن مهم نیست. اصلا مهم نیست !!!

خیلی هم مهمه . وقتی یه اختلاف پیش اومد، تازه این یادش میاد که بگه قوم و خویش های شما اون طورین و مال ما این طوری !

مهمه که خانواده ها از لحاظ تحصیلاتی همچین بالانس باشن . نه این که بگید خب صبر کن ! ما تو فامیلمون 4 تا لیسانس داریم ، 3 تا فوق لیسانس . شما چی ؟  ما 4 تا لیسانس داریم شما  2  تا فوق لیسانس !  پس ما کفویت ادراکی مون یه فوق لیسانس کم داریم !!! از این کارها نکنید . مته به خشخاش نذارید .

4. کفویت ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ:

یعنی نزدیک بودن در رسم و رسومات و سنت‌ها

کفویت فرهنگی یعنی این که از لحاظ رسم و رسوم با هم منطبق باشیم . رسم هایی نداشته باشیم که طرف مقابل به هر دلیلی نخواد یا نتونه به اون رسم ها احترام بذاره. یا اصلا به طور کلی از رسم و رسوم هم با خبر نباشند .

مثال یک) مثلا خانواده دختر رسم دارند که بعد از بارداری عروس ، پدر و مادر عروس جشن بگیرن . حالا پسر این خانواده میره از یه خانواده ای همسر انتخاب می کنه که چنین رسمی ندارن .بعد از بارداری عروس چه اتفاقی می‌افته ؟! خانواده ی پسر منتظر جشن و شام هستند ولی از طرف پدر و مادر عروس خبری به گوش نمی رسه ! قبول دارید که خانواده داماد از این بابت ناراحت میشن. چون رسم و رسومشون داره نادیده گرفته میشه .  از اون طرف خاناده‌ی دختر میگن ، این مسخره بازی ها چیه ؟ دخترمون حامله شده ، خدا رو شکر . دیگه چرا 2 میلیون خرج کنیم ؟

مثال دو)در یه خانواده رسم هست که وقتی یه عروسی میشه 10 روز جشن میگیرن ! و ناهار شام میدن ! 5 روز خونه‌ی پدر عروس و 5 روز خونه‌ی پدر داماد ! حالا فرض کنید یه پسر از این خانواده میره از خانواده‌ای که چنین رسمی ندارند همسر انتخاب می کنه . چه اتفاقی می افته؟! در خانواده‌ی عروس هر اتفاقی قراره بیافته همون یه شبه ! روز دوم خبری نیست ! فردای اون روز یهو خانواده‌ی عروس می بینن کل فامیل آقا داماد دوباره برگشتند !!! اون وقت چی میشه ؟!

ما باید ببینیم عادات ،‌ آداب ،‌رسوم ،‌سنت ها ، معاشرت ها و‌ روابط اجتماعی ما چقدر به هم شبیه هستش . گاهی وقت ها خیلی از هم دوره . اینا باعث تنش میشه . خیلی ها این چیزها رو ندیده میگیرن ،‌بعد ازدواج می کنن و کلی دردسر میکشن . اینا باید مورد بررسی قرار بگیره .خیلی مهمه که آداب و رسوم ما با همدیگه تناسب داره یا نه .

وقتی می خواهید با یک از اقوام ازدواج کنید ، ببیند چقدر فرهنگ‌های شما به هم نزدیک است . اگر تناسب فرهنگی داشتید اشکالی ندارد . ولی اگر تناسب فرهنگی نداشتید این ازدواج خطاست. چک و چونه هم نزنید .

مشکل تطابق فرهنگی بین دانشجویان

دانشجویان متأهّل بزرگترین مشکل ازدواج دانشجویی را « عدم تطابق فرهنگی » می‌دانند که در این بخش بطور جامع به آن پرداخته می شود.

این موضوع از مهم‌ترین و جدی‌ترین مباحث ازدواج در جامعه‌ی کنونی است.حال برای اینکه ببینیم چرا دانشجویان متأهّل گفتند بزرگترین مشکل ازدواج دانشجویی عدم تطابق فرهنگی است، به تشریح در این خصوص  می‌پردازیم.

این دو دانشجو هر کدام در محیط دانشجویی و تحت کی کلّ مشترک بودند؛ یعنی هر دو نفر در رشته‌ی ریاضی دانشگاه تهران به کسب علم مشغول بودند و با ورود به دانشگاه هویت جدیدی یافتند که در آن هویت احساس وحدت می‌کنند. در یک تشکّل نظریات هم را می‌پسندند و در شب شعری از ذوق شعری هم خوششان  می‌آید. احساس می‌کنند به همدیگر می‌خورند و روحیه شان مثل هم است، ولی همه‌ی اینها به هویت دانشگاهی آنها مربوط می‌شود؛ تا اینکه به ازدواج با هم علاقمند می‌شوند. اما وقتی زندگی شکل گرفت، آنها با هویت شهروندی و خانوادگی خودشان وارد زندگی مشترک می‌شوند نه هویت دانشگاهی و آن موقع متوجّه می شوند از نظر فرهنگی تطابق ندارند. یعنی تا قبل از ازدواج همدیگر را از یک بُعد می‌نگریستند و خود را مناسب یکدیگر تشخیص می‌دادند و ازدواج آن دو با هم صورت گرفت. امّا بدیهی است اگر هویت خانوادگی آنها با هویت دانشگاهیشان با هم همخوانی و مطابقت نداشته باشد، منجر به اختلاف می‌شود زیرا در محیطی خواستگاری صورت گرفته که محیط زندگی ایشان نبوده است.

از این رو، توصیه‌ی ما به دانشجویان این است که خواستگاریها باید حتماً در خانه و با حضور خانواده‌ی دختر صورت گیرد تا با دیدن فضای خانواده‌ی همسر مقداری از فضای حاکم بر ذهنش که در دانشگاه شکل گرفته خارج شود. حتّی خواستگاری در واحد مشاوره‌ی دانشگاه و تحت نظارت مشاوره نیز مطلوب نیست و دو طرف نمی‌توانند در این محیط فرهنگ یکدیگر را شناسایی کنند.

نباید به این بهانه که خانواده های دو طرف در شهرستان دیگری هستند، مسأله‌ی مهمی مانند ازدواج را سرسری بگیرند. پسر باید به منزل خانم دانشجو برود و در محل رشد و نمو و تربیت آن دختر با فرهنگ و فضای شکل گرفتن هویت همسر آینده‌اش آشنا شود. مسأله‌ی ازدواج و پنجاه، شصت سال زندگی مشترک بازیچه نیست! دخترخانم های دانشجو نیز باید در جلسات سوم، چهارم با خانواده‌ی همسر آینده‌ی خود آشنایی پیدا کنند؛ زیرا محیط خانواده مُعرّف فرهنگ یک خانواده است.

حتّی برادران و خواهران کوچکتر که در حیاط منزل مشغول بازی هستند ولی در جلسه‌ی خواستگاری شما در دانشگاه حضور ندارند، بیش تر مُعرِّف فرهنگ خانواده‌ی شما هستند. از بازی کودکان یک منزل می توانید نتیجه گیری کنید که آیا ما دو خانواده با هم تطابق فرهنگی داریم یا نه؟

تحقیقات را منحصر به محیط دانشجویی و دانشگاه نکنید؛ زیرا بنا نیست تا آخر عمرش ما در دانشگاه به سر ببرید. از شهر و دیار و محیط زندگی فرد در گذشته نیز اطّلاعات کسب کنید تا در مسأله‌ی کفویت و تطابق به نتیجه گیری صحیحی برسید. هویت خانوادگی و محلّی افراد، قطعاً با هویت دانشگاهی متفاوت است و نکته‌ی مهم در اینجاست که قرار است شما با هویت محلی و خانوادگی او زندگی مشترک خود را آغاز کنید. هویت دانشگاهی هویتی گذراست.

افکار و اعتقادات و سبک زندگی

الف) افکار و اعتقادات و سبک زندگی مخاطب شناسی خویشاوندی و فامیلی

یعنی در او بنگرد که همشهریان او چه صفات بارزی دارند و از این صفات چه میزان در او رسوب کرده است. شرایط اقلیمی  بر اقوام موثر می‌افتد. از این راه می‌تواند صفات بد و خوب دیگری را در او رصد کند و به آن ها بپردازد. مثلا ممکن است دریابد تندخو است. با دیگران خشن سخن می‌کند، روش ارتباطی آنها در شهرهای دیگر پسندیده نیست.پس نوع خطاب کردن و صمیمیت و رسمیت او متعادل و دلپذیر هست یا نیست؛ مثلا اصفهانی ها ترزبان و شوخ طبع هستند. حال آسیب های ترزبانی و شوخ طبعی را در او بررسی کند و مانند آن.

این یک  “مخاطب شناسی خرده فرهنگی ” است و بسیار کار گشاست (از امام علی (ع) در نهج البلاغه؛ در مردم شناسی و اقلیم شناسی خطبه هایی  نقل شده است)

ب) افکار و اعتقادات و سبک زندگی  مخاطب شناسی منطقه ای

انسان در این سنخ مخاطب شناسی به مردم شناختی عام تری از او رسیدگی می‌کند. مثلا او را از آن جهت که یک شرقیِ  آسیایی است وارسی می‌کند و آسیب ها و خوب و بد خود را از این زاویه می‌کاود. مثلا” آسیایی ها، احساسات غنی تری دارند و آسمانی تر می اندیشند و گاه در این سنخ و سبک اندیشه آسیب های زیادی رخ نموده است(گو اینکه در سبک اندیشه غربی ها هم)

ج)افکار و اعتقادات و سبک زندگی مخاطب شناسی صنفی

در این مخاطب شناسی ؛ انسان به اقتضائات خوب و بد صنف او ویا خانواده‌ی او توجه می‌کند. مثلا: کسبه؛ کشاورزان؛ صنعتگران؛ پزشکان؛ روحانیان و به دلیل تصنف به صنفشان؛ زمینه‌ی آسیب ها و شرایط ویژه‌ای را پیدا می‌کنند. انسان از این روزن می‌تواند بسیاری از شکل پذیری‌های وجودی او را رصد کند و مراقبت‌های ویژه‌ای را پی بگیرد. (در شریعت هم به این زاویه توجه شده است. مثلا کفن فروشی و سلاخی شغل مکروهی دانسته شده است)

مثال) صنف راننده‌گان در نظر بگیرین چطور صحبت میکنند؟چطور غذار میخورند؟چطور برخورد میکنند؟چطور میپوشند؟چطور مسائل را حل میکنند و... یا صنف مکانیکی ها ،صنف نظامی ها، یا صنف دکتر و مهندسان و...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۴۱

معیار اول: ایمان و اخلاق

سه شنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۸، ۰۱:۴۷ ق.ظ

1. ایمان

روایت :یه نفر از امام حسن مجتبی سوال کرد . دخترم رو به چه کسی بدم ؟ خواستگار زیاد داره . امام در جواب فرمودند به کسی بده که ایمان و اخلاقش خوب باشه . به یه آدم باتقوا بده . می دونی چرا ؟چنین آدمی اگه دخترت رو دوست داشته باشه ، بهش محبت می کنه ، اون رو گرامی میداره. اما اگه دوستش نداشته باشه به خاطر دینی که داره اون رو مورد اذیت و آزار قرار نمیده . اون رو تحت فشار قرار نمیده .

با لنگه ی خودتون ازدواج کنید . ایمان داشته باشید و با یه فرد با ایمان ازدواج کنید . بعضی میگن خب ! اوووووو ... ! خب این نماز که می خونه ، روزه هم که میگیره ، مسجد هم میره !دیگه خودشه !!! اینا ملاک ایمان نیست . گول نخورید . پدر و مادرهای مذهبی ، تا دختر یا پسری رو دیدید که اهل نماز و روزه است گول نخورید . امام صادق علیه اسلام می فرمایند بعضی از مردم به نماز و روزه عادت کردند . میگه اگه نماز نخونم یه جوریم ! این فقط می‌خونه که یه جوری نشه ! این ملاکی برای تشخیص دینداری نیست . اگه می خواید ببینید دیندارند یا نه  ببینید صادق هم هست ؟ راستگو هست ؟ ‌امانتدار هستند ؟ همین که نماز می خونه که نشد با ایمان !

حضرت علی علیه السلام می فرمایند ، اگه می خوای ببینی کسی با ایمان هست یا نه ، ببینید کارهایی رو که خدا گفته می‌کنه یا نه ، کارهایی رو که خدا گفته نکنه ، می‌کنه یا نه ! از گناه دوری می‌کنه ؟

ایمان یک عامل بسیار قوی برای اجتناب از بدیها و زشتی هاست. فرد با ایمان از بسیاری از آلودگی ها و انحرافات بر کنار است. فرد با ایمان دروغ نمی گوید، اهل خیانت نیست، به مال و ناموس کسی چشم خیانت نمی دوزد و هرگز سر سوزنی از مسیر حق و حقیقت انحراف نمی یابد.

سورة بقره آیة 187: أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَائِکُمْ ۚ هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ ۗ ...

در شبِ روزهایی که روزه دار هستید، آمیزش با زنانتان برای شما حلال شد. آنان برای شما لباسند و شما برای آنان لباسید.

خلاصه آیه: یعنی ما وقتی لباس می‌خریم یک سری چیزها را رعایت می‌کنیم: مثلا اینکه متناسب با اندام ما باشد. متناسب با شخصیت ما باشد. در ازدواج هم باید با کسی ازدواج کنید که متناسب با شما باشد.

2.اخلاق

 توصیه دیگر اسلام در ملاک های ازدواج، حسن خلق است.

حسن خلق به دارا بودن اخلاق خوب مثل صداقت، عفت کلام، نگاه پاک، امانتداری، فروتنی، بخشندگی، بزرگواری و در کنار آن دوری از اخلاق بد مثل تندخویی، بی وفایی، کینه و حسادت و ... را شامل می‌شود.

مردی در این زمینه باامام رضا (علیه السلام) مشورت نمود و عرض کرد: یکی از بستگانم از دخترم خواستگاری کرده ولی اخلاق بدی دارد. حضرت فرمودند: «اگر بدخلق است، دخترت را به ازدواج او در نیاور.» (وسائل الشیعه، ج 14، ص 54)

آیا کسی که ایمان داشته باشه ، اخلاق هم داره ؟  خیر. همچین چیزی نیست .

·        زید بن حارثه ، فرزند خوانده ی پیامبر ، کسی که چنان مرتبه ی ایمانی اون بالا بوده که رسول الله میگن این فرزند خوانده ی منه ! از همسرش که دختر عمه ی رسول الله بود طلاق میگیره . می‌دونید چرا ؟ به خاطر عدم تفاهم اخلاقی !

·        سعد بن معاذ ، از اصحاب خاص پیامبر بود که شهید شد . اونقدر رسول الله بهش علاقه داشتن که  پا برهنه در تشیع جنازه اون شرکت می کنه . میگن رسول الله وقتی دنبال جنازه ی اون می رفتند ، عبای مبارک روی خاک کشیده می‌شد . زیر تابوت این ور و اون ور می رفتند . سعد بن معاذ رو خاک می کنن ، مادرش میگه : پسرم بهشت بر تو گوارا باد .رسول الله می فرمایند به چه جراتی اینو گفتی ؟ همین الان قبر یه فشار زیادی به پسرت وارد کرد . می دونی چرا ؟ چون با خانواده اش کمی بد اخلاق بود ! هر کسی ایمان داره الزاما ، اخلاقش خوب نیست . [تستری، قاموس الرجال، ج۵، ص۶۶.]

در نتیجه :دینداری و اخلاق از مهمترین ملاک هایی است که باید هنگام انتخاب همسر مورد توجه قرار گیرند و اگر این دو خصوصیت در کسی وجود نداشت، در ازدواج با او باید تردید کرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۴۷